شاید کمتر روزنامهای مثل اعتماد ملی از پشتوانه فرهنگی ومشاورهای برخوردار بود.
آقای کروبی که پس از انتخابات ۸۴ تصمیم گرفت که از مجمع روحانیون مبارز بیرون بیاید و حزب مستقلی بیافریند، در بین دوستان مجمع خیلی بحث شد که از راههای مختلفی از این کار آقای کروبی جلوگیری شود؛ اما شیخ مصمم بود. شاید بیشتر از مجمعی که خودش دبیر کل بود انتظار داشت حزبی رفتار کنند و از اوحمایت کنند. یک بار جلسه جنجالی مهمی در منزل آیتالله سید محمد موسوی خویینیها به خواست آقای کروبی تشکیل شد که در آن همه اعضا جمع بودند. ایشان اشکالاتش را گفت.
جلسه به تلخی کشید و دوستان نتوانستند شیخ مهدی کروبی را منصرف کنند. شب دیگری من و مرحوم شیخ محمدعلی صدوقی و مرحوم آیتالله توسلی و آیتالله سیدمحمدهاشمی از اعضای مجمع به منزل ایشان رفتیم و تا پاسی از نیمهشب حرف زدیم. بازهم نشد آقای کروبی را راضی کنیم که در مجمع روحانیون مبارز بماند.
شیخ بر تصمیمش ایستادگی کرد و حزب اعتماد ملی را تشکیل داد. من در مجمع روحانیون مبارز ماندم اما رابطه گرم و صمیمانه با آقای کروبی داشتم. بعداز مدتی صحبت انتشار روزنامه ارگان حزب پیش آمد؛ طبیعی بود که اسم روزنامه حزبی باید همنام حزب باشد. چندین جلسه در منزل آقای کروبی تشکیل شد. آقای الیاس حضرتی که از بنیانگذاران حزب بود رونامه اعتماد را داشت. بهشدت با این نام مشابه روزنامهاش مخالفت میکرد. نهایتاً همین اسم اعتمادملی بر روزنامه حزب ثبت شد.
به یاد میآورم شبی کلی اتود لوگو و طرح اسم روزنامه را منزل آقای کروبی آورده بودند. من هم بودم، آقای حضرتی هم تسلیم شده بود اما اخمش باز نمیشد، آقای کروبی مدیرمسئولی روزنامه را به محمدجوادحقشناس پیشنهاد داد، مدیری کاربلد و انسانی دوست داشتنی.
زیر پل خیابان کریمخان ساختمانی قدیمی و سه طبقه گرفتند و پس از چند ماه روزنامه منتشر شد. انصافا دبیران کاردانی در روزنامه مشغول شدند. نمیشود این را نادیده گرفت که در روزنامه اختلافات زیادی در طول زمان ایجاد شد. فضای کشور اصلاحطلبانه بود. روزنامه باید به بخشی از اصلاحات که شعبه اعتماد ملیاش بود، بپردازد. طبعاً تنش ایجاد میشد. آقای ابوالفضل شکوری که دانشمند فرهیختهای بود پس از حدود دوسال که توسط شورای سردبیری اداره میشد مدیر مسئول شد.
حسین آقای کروبی هم در میانهراه به روزنامه پیوست و معاون امور مالی روزنامه شد.
اتفاق مهم این بود که آقای کروبی حسابی وقت میگذاشت. شورایی درست کرد که سیاستگزاری کنند. در این شورا فقط دوستان روزنامه نبودند؛ از بیرون هم دعوت میکرد. هفتگی جلسه بود. من هم دعوت بودم. مرحوم احمد بورقانی، محمد قوچانی، بهاری نماینده اسبق ساری، رسول منتجبنیا قائممقام حزب، الیاس حضرتی، ابوالفضل شکوری، جواد اطاعت، غفور گرشاسبی و جمع دیگری که نامشان یادم نیست اعضای جلسه بودند. دبیری جلسه را هم حقشناس برعهده داشت. هرهفته جلسه بهصورت منظم برپا بود. بحثهای کلی سیاستگزاری بود.
گاهی بچههای اعتماد ملی که گلایهای داشتند و یا مشکلی، با من و احمدبورقانی در میان میگذاشتند. چند جلسه به طور اخص در ارتباط با مشکلات کاری بچههای روزنامه در جلسه سیاستگزاری حرف زدیم. این شورا پشتوانه کمنظیری برای روزنامه بود.
روحیه حزبی آقای کروبی در میان رجال سیاست مثالزدنی است. در مدتی کوتاه روزنامه اعتماد ملی مرجع اصلی جریان اصلاحات شد. پشتوانه مهربانانه و پیگیر آقای کروبی سرمایه خوبی برای روزنامه بود. نخبگان مطبوعاتی که در سرویسهای مختلف کار میکردند، روزنامه را رو آورده بودند.
شاید مشکل اصلی روزنامه در انتخابات ۸۸ بود که کروبی کاندیدا شد وجمع بسیاری از اصلاحطلبان به دنبال مهندس موسوی بودند؛ اما در همان دوره هم بسیار حرفهای کار کردند. به عقیده من جمع فراوانی از نخبگان کشور که به ستاد کروبی پیوستند در اثر رفتار متین و حرفهای روزنامه اعتماد ملی بود.
بعد از روز معروف دادگاهی که برای ما دستگیرشدگان انتخابات ۸۸ تشکیل شده بود، برای اولینبار روزنامه را دیدم. بازجویم روزنامه اعتماد ملی را برایم آورد. تیترش در مورد اعترافات اجباری بود. من با چشمبند از سلول آمدم اتاق بازجو. از من خواستند که با آقای کروبی تلفنی حرف بزنم. با خانمم تماس گرفته بودند که به دفتر آقای کروبی برود و تلفن را به ایشان بدهد تا بتوانم با ایشان گفتگو کنم. دلم باز شد وقتی طنین صدایش را شنیدم. به توصیه بازجو اعتراض کردم که چرا اعترافات ما را اجباری نوشتهاید؟ شیخ کمی خندید و موضوع را عوض کرد.
روزنامه اعتمادملی در تاریخ سیاسی ایران نقش برجستهای داشت. تا اینکه در آخرین روزهای مرداد ماه ۸۸ با ابلاغ حکم توقیف روزنامه توسط آقای دادستان تعطیل شد و شیخ مهدی کروبی هم پس از چند ماه به حصر رفت و رفت ورفت!