تقدیم به مردم خوب سیستان و بلوچستان
اخیرا” گروههای سرود نوجوانان از استانهای مختلف کشور در یک «مسابقه تلویزیونی به نام هماهنگ»، رقابت جذابی را شکل دادهاند. داوران این مسابقه پس از دیدن کار هر گروه، رای خود را در قالب چراغ قرمز یا سبز به نمایش میگذارند و گروههایی که بیشترین چراغ سبز و امتیاز را کسب کنند به مرحله بعد راه پیدا میکنند.
اما هر داور در طول قسمتهای مختلف مسابقه، یکبار حق استفاده از زنگ طلایی را دارد که با نواختن آن، حتی با وجود رای منفی و امتیاز پایین دیگر داوران، گروه به مرحله بعد راه پیدا میکند.
این زنگ در این مسابقه برای گروه سرودی از سیستان و بلوچستان به صدا در آمد؛ در حالیکه با چراغ قرمز بیشتر داوران، گروه در عمل حذف شده بود. درست در لحظه ناامیدی، «امیریل ارجمند» آهنگساز و بازیگر کشورمان، حضار را شگفت زده کرد و زنگ طلایی را به صدا در آورد.
این زنگ طلایی را میتوان نمادی دانست که باید در بیشتر حوزهها برای سیستان و بلوچستان به صدا در آید. برای این رویکرد بهتر است نه از عبارت «تبعیض مثبت» بلکه از «تمایز مثبت» بهره بگیریم؛ چراکه اینکار نه تبعیض بلکه عین عدالت است.
دارویی برای عضو زخمی بدن، حسادت اعضای دیگر را بر نمیانگیزد؛ پس مهربانی ویژه در حق منطقهای از مام میهن که زخمی سالها بیمهری است باید خواست همه ایرانیان باشد.
سیستان و بلوچستان عضو زخمی مام میهن است که به التیام ما چشم امید دارد. نگاهی که از حصار کلیشهها بیرون بیاد. نگاهی که از گاندوهای بلوچستان، به عنوان کلیشهای در اشاره نمادین به جاسوسها بهره نگیرد.
نگاهی که فراموش نکند گاندوها نه تنها در فرهنگ بلوچی، نماد خشونت و خیانت نیستند بلکه رابطه مردم بلوچ با این حیوانات به حدی خوب است که از آسیب رساندن به آنها خودداری میکنند و حتی در زمان خشکسالی برای انتقال گاندوها از برکههای خشک شده به برکههای پرآبتر و تأمین غذای آنها اقدام میکنند.
سیستان و بلوچستان نیازمند نگاهی است که خطر انقراض خرس سیاه بلوچی (مم) را هم تراز گونههای در خطر ایران چون یوز ایرانی بداند. نگاهی که در آن پیراهن تیم های ملی اینبار مزین به نقش «مم» این حیوان دوست داشتنی باشد.
این دیار نیازمند نگاهی است که بتواند از دختران نخبه بلوچ چون «ساره امیری» که در امارات وزیر مشاور در علوم پیشرفته شد، در همین دیار سرزمین آبا و اجدادی خود ایران بهره بگیرد. سیستان و بلوچستان، نیازمند نگاهی است که نرخ باسوادی آن را افزایش دهد و اجازه ندهد هیچ کودکی از تحصیل باز ماند.
نگاهی که کپر و چادر را به عنوان کلاس درس به رسمیت نشناسد و مدارس استاندارد و نیروی انسانی کافی برای آموزش در اختیار فرزندان آن قرار بدهد. نگاهی که داشتن شناسنامه را به آرزو تبدیل نکند. نگاهی که دسترسی به برق و سیستم ارتباطی و اینترنتی را حتی برای دورترین روستاهای سیستان و بلوچستان فراهم کند.
نیازمند نگاهی است که از نبود بیمارستان در شماری ازشهرهای این استان و کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و بخش های تخصصی خواب را بر خود حرام کند.
این دیار نیازمند توجهی خاص در مسایل زنان و خانواده چون کودکهمسری، زایمان در سنین پایین، نرخ بالای بیسوادی، کمبود امکانات برای تنظیم خانواده و… است.
سیستان و بلوچستان زخمی عمیق دارد که با شکافهای قومیتی، مذهبی، اقتصادی و مشارکت سیاسی بدتر میشود. این دیار نیازمند نگاه اجتماعی و اقتصادی است نه نگاهی امنیتی- سیاسی. نیازمند به رسمیت شناختن تمایزها و تفاوتها و احترام به آنهاست نه اصرار بر یکسانسازی اجباری. اصراری که به یکرنگ کردن رنگین کمان شباهت دارد و هویت و زیبایی آن را نابود میکند.
نوشتن از سیستان و بلوچستان برای افرادی چون من که از نزدیک مشکلات آن را لمس نکردهام بسیار دشوار است. در این میان باید از نویسندگان بومی این استان و بلوچ های اهل قلم بیشتر بهره گرفت. اما تا جایی که نویسنده این یادداشت میداند تعداد این نویسندگان در روزنامه های مطرح کشور بسیار کم است.
نویسندگانی چون محمد بلوچزهی که در روزنامه اعتماد گاهی یادداشتهایی را درباره سیستان و بلوچستان از او می خوانیم. اما باید برای دیگر نویسندگان این دیار نیز فرصت فراهم کرد که درباره مسایل سیستان و بلوچستان بیشتر بنویسند.
برای ما بنویسند که سیستان و بلوچستان چشمی زیباست که از منظر آن زیباییهای اقیانوسی که ایران نام دارد را بهتر می توان نظاره گر بود.
بلوچ های اهل قلم بهتر می توانند دولتمردان و سیاستگذاران کشور را برای به صدا در آوردن زنگ طلایی برای سیستان و بلوچستان تشویق و ترغیب کنند. و همه ما را به پاسبانی از «چشم اقیانوس میهن» دعوت کنند