واقعیت این است که بیشتر اعضای یک خانواده گرایش سیاسی مشابه و یکسانی دارند و تعداد افرادی که گرایش و کنش سیاسی آنها با دیگر افراد خانواده متمایز و متضاد باشد بسیار کم است. با این همه این مساله در خانواده های سیاستمداران و فعالان سیاسی مطرح کشور از بازتاب رسانه ای بیشتری برخوردار است.
نمونه های متعددی از تضاد در گرایش و کنش سیاسی خانواده های مطرح سیاستمداران کشور وجود دارد. در برخی از خانواده های سیاسی که پیش از انقلاب فعال بودند فرزندان یا نزدیکان آنها به جرم فعالیت ضد نظام کشته شده یا به جرایم دیگر اعدام شده اند. اما برخی تضادها در خانواده های سیاستمداران در ضدیت با حاکمیت نبوده است، بلکه آنها در طیف های مختلف سیاسی تعریف شده در داخل حاکمیت ولی متضاد با یکدیگر حضور داشته اند.
برای نمونه در میان اعضای یک خانواده مطرح سیاسی چندین برادر در طیف های مختلف سیاسی کشور فعالیت داشته اند. یکی از برادران رویکردی نزدیک به احزاب اصولگرای سنتی دارد؛ در صورتی که برادر دیگر رویکردی اعتدالی داشته است. عجیب آنکه برادر سوم آنها که روزگاری رویکردی بسیار نزدیک و حامی اصولگرایان سنتی داشت، امروزه در چرخشی از مواضع پیشین خود، از سیاست های جاری کشور انتقاد می کند.
یا در مثالی دیگر، پسر یکی از تصمیم سازان کشور که پدر کهنسالش نفوذ و قدرت بسیار زیادی در میان طیف راست سنتی دارد، در کابینه اعتدالی حضور داشته و امروزه در نقد سیاست هایی که یکی از مسببین آن پدر خودش می باشد اظهارنظر می کند!
برای تبیین این تضادها از دو منظر و رویکرد نظری می توان بهره گرفت:
رویکرد اول آن است که ما این تضاد در گرایش ها و کنش های سیاسی را نوعی «بازی» تلقی کنیم . نظریه بازی به ما می گوید که فعالان سیاسی عضو یک خانواده، گاهی به مصلحت پیراهن تیم های مختلف سیاسی را می پوشند تا در بازی های سیاسی هیجان انگیزی کنند و نظام سیاسی کشور نیز از این نقش آفرینی های مصلحتی جانبداری می کند. این هیجان انگیزی فقط در محدوده گود و میدان سیاسی است و خارج از آن بی معنا است.
آنها در خارج از میدان بازی سیاسی با همدیگر دوستی دارند و حتی در مشکلات زندگی به همدیگر کمک می کنند. این تماشاگران بازی های های سیاسی هستند که آنها را بیش از حد جدی می گیرند. حضور اعضای مختلف خانواده در تیم های متفاوت و حتی متضاد سیاسی به آنها کمک می کند تا سهم خانواده خود را در قدرت سیاسی کشور به رغم تغییرات حفظ کنند.
اما براساس رویکرد نظری دوم، هر چند در مواقعی تنوع و تضاد در گرایش های سیاسی اعضای خانواده، ساختگی و مصلحتی است، اما در موارد متعددی نیز این تضادها، نه بازی بلکه واقعی است.
در این حالت باید دنبال دلایلی بگردیم که فرزند را در مقابل والدین یا برادر را در مقابل برادر و خواهر قرار می دهد و وحدت خانوادگی را به هم می زند و اختلاف آنها را به سوژه رسانه های مختلف تبدیل می کند.
به احتمال در این حالت فرد در گرایش و کنش سیاسی خود، منافع، اهداف یا عقایدی دارد که برای او به حدی حیاتی است که به هیچ وجه نمی تواند دلبستگی ها و علایق خانوادگی خود را حفظ کند، در نتیجه ترجیح می دهد پا روی علایق و دلبستگی های خانوادگی خود بگذارد.
در هر حال چه با رویکرد مبتنی بر بازی سیاسی یا جدی و واقع گرایانه، تضاد در کنش ها و گرایش های سیاسی اعضای خانواده های مسوولان مطرح کشور را تبیین کنیم، بازتاب آنها در رسانه ها و افکار عمومی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
هر چند تضادهای مصنوعی و مصلحتی خانواده های مطرح سیاسی کشور، نه تنها هزینه ای برای حاکمیت ندارد، بلکه به فرصتی برای شورآفرینی های سیاسی کنترل شده تبدیل می شود، اما رسانه ای شدن تضادهای واقعی، هزینه های امنیتی- سیاسی سنگینی برای حاکمیت ایجاد می کند. جبران این هزینه های سنگین، با اتخاذ رویکردهای سخت و سنگین تر، جلوی تکرار موارد مشابه را نه تنها نخواهد گرفت بلکه به تشدید آن منتهی خواهد شد.
بهترین رویکرد آن است که از تحلیل دلایل این چنین مواردی به عنوان تلنگری برای بازاندیشی در سیاست های جاری کشور و بازگویی نقدهای درونی و هشداری برای حاکمیت در جهت ضرورت اصلاح ساختارها بهره بگیریم .