قطعنامه شماره ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۲۶ تیر ماه ۱۳۶۶ با اجماع کامل و بدون رای مخالف یا ممتنع با هدف پایان دادن به یکی از طولانیترین و خونبارترین جنگهای قرن بیستم و شاید بزرگترین جنگ سدههای اخیر ایران تصویب شد.
قطعنامهای که ذیل بند (۷) منشور ملل متحد به تصویب رسید و طبعا لازم الاجرا بود.
کشور عراق به عنوان یکی از طرفین جنگ هشتساله بلافاصله پس از تصویب قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت ولی ایران به دلایلی که رسما هرگز بیان نشد از پذیرش قطعنامه مزبور در آن مقطع زمانی استنکاف کرد.
این جنگ به لحاط نظامی جنگی فرسایشی و منازعهای طولانی بین نیروهای نظامی بالنسبه باتوان برابر بود. گرچه رزمندگان ایرانی به لحاظ تجهیزات در بیشتر سالهای جنگ هشت ساله درمضیقه بودند، ولی عموما روحیه و سلحشوری بالایی داشتند. نیروهای منطقهای و نیز امریکا و اتحاد جماهیر شوروی مایل نبودند که یکی از طرفین جنگ غلبه تام داشته باشد و این عامل خارجی نیز بر تداوم و فرسایشی شدن جنگ سخت موثر بود.
جنگ ایران و عراق به لحاظ سیاسی اما، جنگی متاثر از رقابتهای منطقهای بین دو همسایه در خاورمیانه بود که از دههها پیش موضوع مناقشات مرزی و مرامی شده بود.
از سوی دیگر وقوع انقلاب اسلامی در ایران درسال ۱۳۵۷ و بروز شور انقلابی و انرژیهای آزاد شده از یک انقلاب عمیق و پردامنه داعیه صدور انقلاب را بر ذهن و ضمیر برخی از انقلابیون مستولی کرد. عراق همسایه غربی ایران نیز از بیم تسری جنبش انقلابی به آن کشور و پادشاهیهای عربی منطقه، تعرض پیشگیرانه به تمامیت ارضی ایران را در دستور کار قرار داد.
البته از یک عامل انگیزاننده دیگر برای دولت حاکم بر عراق در شروع تجاوز به ایران نباید غافل بود و آن هم اشغال سفارت امریکا در تهران در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ بود که مطمئنا در تحریک صدام حسین برای جنگ با ایران سخت موثر بوده است.
منازعه نظامی طولانی بین دو کشور پای ابرقدرتها را بیش از پیش به منطقه خلیج فارس باز کرد و آنها که بیشتر نگران منافع و مطامع خود بودند، کشورهای منطقه را در این راهبرد با خود هم صدا کردند.
بیتردید نیروهای فرامنطقهای در صحنه و پشت صحنه جنگ هشت ساله عملا ابتکار عمل را از دست طرفین اصلی جنگ خارج کرده و دو کشور درگیر تا نقطه تعادل منافع کشورهای فراسوی مرزهای خود نخواستند و یا نتوانستند پذیرای هیچ ابتکار صلحی بین خود به عنوان دو کشور مسلمان باشند.
انواعی از دیدارها و تلاشهای دیپلماتیک فردی و گروهی نتوانست حتی یک آتش بس موقت را در چشمانداز قرار دهد. این امر در تاریخ جنگهای متعارف تقریبا بیسابقه بوده است.
طولانی شدن جنگ حمایت از عراق را نزد افکار عمومی جهان و منطقه بالا برد و ایران دچار نوعی انزوای بین المللی در خارج و کاهش استقبال از جبهههای جنگ در داخل شد. در نهایت و در آستانه سال پایانی جنگ به رغم پیروزیهایی در زمستان سال ۱۳۶۶، اما بهار سال ۱۳۶۷ آغاز رخوت و عقب نشینی ایران در جبههها بود و حتی اعزام دانشجویان دانشگاهها نیز نتوانست توازن قوا بین دو نیروی نظامی در گیر را التیام بخشد. ایران مناطق و شهرهای عراقی را که به تصرف خود در آورده بود یکی پس از دیگری از دست داد و عراق برای اولین بار پس از خروج از خرمشهر مجددا به داخل خاک ایران بازگشت.
جمهوری اسلامی در چنین شرایط غافلگیرانه مجبور به قبول قطعنامه مورد بحث و قبول اتش بس در چارچوب آن شد. با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ ـ و البته با تاخیر یکساله از زمان تصویب ـ جنگ طولانی و فرسایشی با اعلام آتش بس سراسری و استقرار نیروهای حافظ صلح ملل متحد (یونیماک) در اواخر مرداد همان سال به پایان رسید.
پس از مروز اجمالی بر تاریخچه و زمینههای بروز جنگ ایران و عراق اکنون وقت آن است که از این تجربه پر هزینه تاریخی و سیاسی و اجتماعی درسهای بایسته بگیریم.
- نخستین درس تاریخی قبول و امکان نقد تجربه اجتماعی در عرصه عمومی است. جنگ ایران و عراق همه اقشار در همه نحلههای فکری و عقیدتی را به خود مشغول داشته بود و هنوز هم همگان در پیامدهای آن سهیم و شریکند. پس عقل سلیم اقتضا میکند که هم به مقاومتها و شایستگیهایی که این رخداد عظیم و همه جانبه در میان شهروندان و به ویژه جوانان و رزمندگان ایرانی رقم زد اذعان کنیم و هم به نقد کاستیها و فرصت سوزیهای مدیران سیاسی و نظامی در آن ایام بپردازیم.
- نمونه بارز نقد به مدیریت جنگ که نهایتا به پذیرش توام با اکراه قطعنامه ۵۹۸ منجر شد، مسکوت گذاشتن نامهها و تذکرات کسانی بود که به کرات بر لزوم توقف جنگ پس از فتح خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ تاکید و اصرار میکردند. ولی کسی در آن میان بدان مطالبات برحق وقعی نمینهاد و این جنگ بود که بر هر تلاش صلح خواهانه داخلی و بین المللی غلبه تام داشت.
اکنون و در پی گذشت بیش از سه دهه از خاتمه جنگ شماری از سیاستمداران و از جمله برخی فرماندهان نظامی آن ایام و حتی برخی محافظهکاران به تصریح یا به تلویح بر درستی راهبرد خاتمه جنگ پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران اذعان میکنند.
- برخی به این گزاره باور دارند که بدترین صلح از بهترین جنگها بهتر است. این اصل بنیادین در مناسبات انسانی هم در آموزههای دینی ما و هم در تجربه زیسته بشری آزموده و اثبات شده است.
آن جنگ فرسایشی برنده نداشت ولی ما ایرانیان میتوانستیم برنده پروژه صلح باشیم. این منزلت تاریخی و بین المللی نیز با اصرار به ادامه جنگ تا آستانه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از کشور دریغ شد و این فقدان ابتکار در صلح بر کاهش مشروعیت تلاشهای ایران برای غلبه نظامی بر عراق سخت موثر بود که در نهایت ایران با تاخیری یک ساله پذیرای قطعنامه موسوم به ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد شد.
- نیک میدانیم که به رغم تنگناهای تدارکاتی ایران در جنگ، این مشارکت و همدلی مردمی بود که تنگناها و تحریمها را خنثی میکرد، اما در نهایت نیز کاهش مشارکت و افت استقبال از جبهه بود که موجبات عقب نشینیهای ایران از جبههها را رقم زد. در نتیجه باید این درس تاریخی را دوباره و چند باره مرور کنیم که حل و فصل هر بحران در مقیاس ملی مستلزم مشارکت، نقش و نقد و نظر شهروندان است.
همبستگی قابل درکی بین تمایل مردم به مشارکت در جبهههای جنگ و وضعیت ایران در توازن قوای نظامی وجود داشته است. زمانی که استقبال از اعزام به جبههها در سال آخر جنگ کم شد ضرورت قبول قطعنامه و آتش بس نیز محرز شد.
واقعیت این است که شهروندان تعیین کننده نهایی میزان کارآمدی، مشروعیت و موفقیت راهبردهای سیاسی، امنیتی و ملی هستند. هم از این روست که سیاستمداران پیشرو در ممالک توسعه یافته همواره راهبردهایی را دنبال میکنند که به پشتوانه نظرسنجیهای معتبر واجد حمایت افکار عمومی و عنصر مشارکت باشد.
این در حالی است که هنوز و بعد از گذشت سه دهه از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نقد و نظر آزادانه و مستقل در باب جنگ و زمینهها و پیامدهای تداوم آن و علل پذیرش با تاخیر قطعنامه ۵۹۸ چندان میسور نیست.
- هنوز هم روایت رسمی دولتی در باره جنگ و قطعنامه ۵۹۸ روایت غالب است ولی روایتهای غیررسمی نیز در زیر پوست شهر و در عرصه عمومی متداول است.
جا دارد این روایتها جملگی نقد و بازبینی شود و ما به یک روایت ملی از جنگ و دفاع از سرزمین خود نایل شویم که میزانی از اجماع جمعی ایرانیان را برانگیزد. در دراز مدت روایتی با اجماع نسبی برای امنیت ملی، ثبات و تمامیت ارضی کشور مهم و راهبردی است.
- در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و خاتمه جنگ ایران و عراق دلایل سیاسی غالب بود. این بدان معناست که نخبگان حاکم باید امکانسنجی احتمال پیروزی نظامی را در چارچوب منافع ملی و فراتر از منویات شخصی و جناحی و ایدئولوژیک در نظر میگرفتند. شناخت موازنه نیروهای منطقهای و بین المللی و چشم اندازهای نظامی میتوانست از انبوه خسارتها و تلفات جانی و مالی پیش گیری کند. حماسه سرایی و تبلیغات و تشریفات نمیتواند معادلهها در میدان جنگ را دگرگون کند. پذیرش آن قطعنامه و خاتمه جنگ سر انجام با فشار قدرتهای سیاسی شرق و غرب محقق شد و نه با ابتکار عمل نظامی و در صحنه نبرد.
پس چگونه است که مدیران و استراتژیستها نتوانستند این واقعیتهای سترگ و مشهود را در دریابند و به سود منافع ملی به ابتکار عملی سازنده و مصلحت جویانه دست زنند!
- جنگ ایران و عراق و نحوه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ بار دیگر نشان داد که گفت و گوی ملی در داخل و گفت و گوهای منطقهای و بین المللی همواره ببش از هر روش دیگری برای حل ناهمگراییهای داخلی و منازعات بین المللی مفید و موثر است.
اگر حاصل تجربه گران سنگ جنگ هشت ساله و بازبینی زمینهها و پیامدهای آن، حاکمیت و ملت ایران را به چنین تجربه و بصیرتی رهنمون شود، پس آن تجربههای تلخ و پرهزینه و آن جانهای عزیز که از دست رفت، خود منشاء و سرچشمه حیاتی نوین در پرتو آگاهی، مشارکت، کرامت شهروندان و صلح پایدار تواند بود.