«چرا با گذشت بیش از سه روز از ترور محیطبان برومند نجفی در کرمانشاه، قاتل با وجود شناخته شده بودن، هنوز هم دستگیر نشده است؟ چرا محیطبانی که در اختیار سازمان زندانها قرار داشت میبایست اینچنین با ضریب امنیتی پایین به دادگاه برده شود تا نهایتا اینطور ناجوانمردانه با دست و پای بسته و کاملا بیدفاع و در اقدام تروریستی خانواده مقتول، به رگبار بسته شود؟ مسوولیت حفظ جان محیطبان نجفی با چه کسی بوده، آنها باید پاسخگو باشند؟» اینها بخشی از گلایههای سرهنگ محبتخانی، فرمانده یگان سازمان حفاظت محیطزیست است که حین مراسم تشییع پیکر محیطبان شهید برومند نجفی به «اعتماد» میگوید: «محیطبان برومند نجفی، در یک اقدام تروریستی شهید شد و چون رای قبلی شکسته شده و متهم به قتل غیرعمد شده بود، به واقع به شهادت رسید.» او میگوید: «تعجب میکنم آنهایی که میگویند سازمان مقصر این ماجرا بوده! ما برای نجات جان محیطبان، هم پیگیری حقوقی کردیم و هم دست به دامن ریشسفیدها برای اخذ رضایت شدیم اما مشخص بود رضایت نمیدهند و تعجب میکنم که حالا برخی مدعی هستند اقدام اخیر پدر شکارچی، صرفا جنونآمیز بوده! جنون یک لحظه اتفاق میافتد نه با برنامهریزی قبلی و اقدام گروهی! این اقدام کاملا برنامهریزی شده و تروریستی بوده به طوری که یک نفر تبر را با خود به مقابل دادگاه آورده و با تبر ابتدا سرباز محافظ را زخمی کردند و سپس یک نفر دیگر که اسلحه کلاشنیکف را آورده بوده آن را به پدر شکارچی میدهد و او از فاصله سه متری محیطبان بیدفاع را به رگبار میبندد و بعد هم میگریزند!» فرمانده یگان حفاظت محیطزیست با اشاره به سوابق قبلی این خانواده در شکارکشی، همچنین خواستار پاسخگویی و پیگیری نهادهای مسوول در کوتاهیهای احتمالی صورت گرفته در حفظ جان محیطبان شده و میگوید: «ما پیگیر اصلاح قانون بوده و هستیم و قوانین باید توسط مجلس اصلاح شود چون تا کی محیطبان یا باید توسط قضات با حکم اعدام مواجه شود یا توسط خانواده مقتولان ترور شود.»
آنچه سه روز قبل در مقابل ساختمان دادگستری کرمانشاه اتفاق افتاد قطعا یک تراژدی دردناک برای جامعه محیطبانی کشور بود! و این پرسش بار دیگر بیش از پیش مطرح است که اساسا چرا خشونت علیه حافظان طبیعت در ایران، هر سال بیش از گذشته شدت مییابد؟ کشتار و ضرب و شتم محیطبانان و جنگلبانان – که حاصل آن دهها کشته و صدها مجروح در چهار دهه اخیر بوده- حالا با ترور محیطبان برومند نجفی، آنهم مقابل دادگاه، وارد مرحله جدیدی از اعمال خشونت و جنایت علیه حافظان طبیعت ایران شده است. بدون شک این حجم از ترور حافظان طبیعت و افزایش تخلفات شکار و صید ریشه در عوامل مختلفی دارد. رشد بزهکاری در نتیجه افزایش سلاحهای مجاز و غیرمجاز در کشور، افزایش مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، ضعف آموزشهای عمومی محیطزیستی در کشور، فقدان آموزشهای موثر و کارآمد پیش از خدمت و حین خدمت حافظان طبیعت، عدم حمایت موثر و اصولی قوای سهگانه از محیطزیست و حافظانش، فقدان قوانین شفاف و ناچیز شمردن جرایم زیست محیطی به عنوان بزه و جرم در برخی محاکم قضایی، تنها برخی از مهمترین دلایل افزایش یورش متخلفان به طبیعت و شدت گرفتن نزاع بین طرفین است که به طور قطع وزن همه این عوامل یکسان نیست و بررسی آن در این گفتار نمیگنجد. اما آنچه گستاخی متخلفان در تقابل با محیطبانان و حتی اقدام به ترور آنها را شدت میبخشد، آگاهی نسبی جامعه از ضعف حمایت قضایی و قانونی از محیطبانان و جنگلبانان در کشور است. طبیعی است وقتی در مدت ۴ دهه بیش از یکصد نفر از محیطبانان در درگیری و حین تعقیب و گریز شکارچیان کشته میشوند و دستکم نزدیک به ۲۰ حکم «قصاص به اتهام قتل عمد» برای محیطبانانی که حین ماموریت اقدام به قتل شکارچی کرده بودند از سوی قضات در مراحل بدوی صادر میشود، نمیتوان انتظار داشت که جرایم مرتبط به شکار و صید، کاهش یابد! تنها مروری بر فهرست شهدای محیطبانی نشان میدهد این رویه قضایی، بیش از آنکه برای متخلفان، بازدارنده بوده باشد، برای محیطبانان بازدارنده بوده است! به نحوی که محیطبانان را از دست به سلاح شدن به دلیل ترس از اعدام، عملا بازداشته تا جایی که مردن با شلیک شکارچیان را به مردن با چوبه دار ترجیح دادهاند که شمار شهدای محیطزیست چندین برابر شکارچیان است! گرچه تا به امروز از مجموع نزدیک به ۲۰ حکم قصاص صادر شده، تنها یک حکم قصاص در کرمان اجرا شده (البته یک محیطبان دیگر هم چند سال قبل دو روز پیش از اجرای حکم در زندان سکته قبلی کرد و جان باخت) و سایر موارد یا در مراحل بعدی رسیدگی قضایی، نقض شده یا با میانجیگری و گذشت خانواده مقتول و دریافت چندین برابر مبلغ دیه و… محیطبان از مرگ نجات یافته اما ماحصل این آرای قصاص در مراحل بدوی، این باور نادرست را در جامعه و نیز در بین برخی خانوادههای مقتولان ایجاد کرده که گویی محیطبان اقدام به قتل عمد یک انسان کرده، پس باید قصاص شود و اگر حکم نقض شود پس خودمان دست به کار میشویم!
برومند نجفی، محیطبان و مستخدم دولت بود که در راستای انجام وظیفه قانونی و محوله به همراه دیگر همکارانش با متخلفان درگیر میشود و متاسفانه شلیک او منجر به مرگ یکی از آنان میشود. او نه پدرکشتگی با مقتول داشته و نه سناریوی قتل شکارچی را طراحی کرده بود! اما پدر شکارچی مقتول از مدتها قبل تلویحا تهدید کرده بود. او گفته بود: «حق من دارد پایمال میشود، از اینکه حق من نادیده گرفته شده دارم روانی میشوم، اگر اینطور پیش برود کار به جاهای بد میکشد!» و حتی در جای دیگری از صحبتهایش میگوید: «گفتم شما به پرونده دست نزن و حکم را لغو نکن تا زمان خودش برسد و تصمیم بگیرم!» آنچه او برای خودش حق تصور میکرد، حکم قصاص محیطبان به اتهام قتل عمد است تا جایی که حتی انتظار دارد سازمان محیطزیست پرونده محیطبانش را پیگیری هم نکند! لغو حکم قصاص محیطبان نجفی یا ترس از لغو این حکم، حالا باعث شد تا خانواده مقتول برای آنچه حق خود میدانست دست به یک اقدام تروریستی بزند و علاوه بر به رگبار بستن محیطبان، حتی جان همراهان محیطبان را هم به خطر انداخته و یک سرباز محافظ را هم با ضربات تبر روانه بیمارستان کنند! آیا آنهایی که میپندارند به جای پیگیری حقوقی، سازمان محیطزیست میبایست به شیوه کدخدامنشی، رضایت از خانواده مقتول میگرفت، واقعا میپندارند کسی که حاضر میشود برای به دست آوردن آنچه حق خود میداند، دست به سلاح گرم و سرد ببرد و دیگری را بکشد و بیگناهان دیگری را روانه بیمارستان کند، اساسا این فرد میتواند گذشت هم داشته باشد؟ اگر پای چوبه دار، او گذشت نمیکرد، همین افرادی که امروز به سازمان محیطزیست خرده میگیرند، باز هم خرده نمیگرفتند که سازمان کوتاهی کرد و به جای پیگیری حقوقی، اینقدر دست دست کرد تا یک محیطبان به دار آویخته شود؟! پدر شکارچی مقتولی که از تریبون رسانهای استفاده کرده و مدعی شده بود به دلیلعدم کشف شکار و اسلحهای از فرزندش یافت نشده و خودش و خانوادهاش همیشه دوستدار جنگل هم بودند اساسا خودش چطور سلاح جنگی داشته که با آن حتی میتواند یک انسان دست و پا بسته را به رگبار ببندد؟!
سالهاست که محیطبانی در این کشور مساوی است با مرگ! ضمن اینکه هیچ ارادهای برای حفظ محیطزیست در سطح حاکمیتی وجود ندارد، گویی حفظ محیطزیست به مثابه استخوان در گلوی مانده است! وقتی برای میلیونها هکتار از زیستگاههای کشور در مناطق تحت حفاظت و غیرحفاظتی مجوز کشاورزی و معدنکاوی و جادهسازی و پتروشیمی و رزمایش و… صادر میشود عملا حفاظت از جانوران وحشی از دست شکارچیان درحالی که زیستگاه بهشدت رو به تخریب است، یک طنز تلخ است. در این میان محیطبانان باید از چیزی حفاظت کنند که اساسا اعتقاد و باوری به حفظ آن وجود ندارد! ولی چون از قدیم رسم بر حفاظت بوده، پس باید حفاظت کنند! به همین دلیل کمترین حمایتهای مادی و معنوی و حقوقی و قضایی از محیطزیست و حافظانش میشود. محیطبانان یا باید حین درگیری به ضرب گلوله شکارچیان کشته شوند یا اگر هم از سلاح استفاده کنند و شکارچی با شلیک آنها کشته شد، باید سالها پشت میلههای زندان و با ترس از اعدام و مجازات قصاص همه روزه بمیرند و زنده شوند. آیا وقت آن نرسیده که یکبار برای همیشه قانونگذار تکلیف خود را با مقوله حفاظت و به طور خاص جرایم شکار و صید و حرفه محیطبانی به طور شفاف مشخص کند؟ تا هم تکلیف شکارچیان غیرمجاز روشن شود و هم محیطبانان؟ در غیر این صورت دستکم اسلحه را از محیطبانان بگیرید و به جایش یک شاخه گل مصنوعی یا قلم یا چوبدستی به محیطبانان بدهید! در این صورت محیطبانان فقط از جبهه شکارچی مورد حمله قرار میگیرند و کشته میشوند! نه اینکه از سوی شکارچی و خانواده شکارچی و دادگاه و… همیشه میبایست در محاصره مرگ و خطر اعدام و ترور قرار داشته باشند!