علیرضا پناهیان، واعظ جنجالی که پیشتر با ملک چند ده میلیاردی هدیه دوستانش در نیاوران شناخته می شود، در جدیدترین اظهار نظر خود افاضه کرده اند: اگر انگیزه دینی هیاتی ها پای کار اقتصاد بیاید، قطعا بسیاری از مشکلات رفع خواهد شد.
در همین راستا روزی نیست که مسئول و امام جمعه ای از چنین ادبیاتی با قید اگر، اما و ملاک های نامشخص در حواله کردن مردم به آینده مطلوب، سخنی بر زبان نراند. مثلا امام جمعه این هفته تهران، ابوترابی، گفته: «اجرای درست برنامه هفتم توسعه نیازمند ارتقای حکمرانی است» چگونگی ارتقای حکمرانی مدنظر ایشان، بی شک باید با شیوه هایی چون این موارد انجام شود: سپردن امور به جوانان انقلابی پای کار، افتادن کارها دست نیروهای حزب اللهی در مدار، مدیریت به دست پرتوان نیروهای بابصیرت و بسیجی، پای کار شدن نیروهای جهادی و آتش به اختیار و…
بی شک داشتن هیجان و روحیه انقلابی در پس انقلاب ها، در کوتاه مدت امری معمول است، منتها به تجربه بعد از مدتی اندک، این روحیه و هیجان به سمت تعقل و دوراندیشی فروکش کرده و در تمام دنیا آینده بر اساس برنامه ها و طرح های بسیار دقیق و هوشمندانه بسترسازی می شود. ولی اینجا بعد از گذشت ۴۵ سال از انقلاب، عده ای همچنان با آن مشی و سخنان احساسی سعی در تهییج توده ها به ادامه کار با شیوه های نامشخص و اعتماد بیشتر به حاکمان، با وعده رسیدن به قله در آینده نزدیک هستند و سعی می کنند همیشه قید روحیه انقلابی را ضمیمه این مدیریت کنند!
با این مقدمه، اینکه چرا مسئولان تصمیم گیر نظام، بعد از استقرار دو ساله حاکمیت یکدست که جمیع آرزوها و مطلوب ایشان لحاظ شده، همچنان طلبکارانه با این مفاهیم و اصطلاحات ناآشنا و نامشخص همه چیز را به اینده حواله می کنند، چند نکته وجود دارد که در ادامه ذکر می شود:
۱. استفاده از اصطلاحاتی چون: هیاتی بودن، انقلابی و پای کار شدن، داشتن روحیه جهادی و … به دلیل اینکه هیچ گونه چارچوب مشخص و مصداق و نمونه ای در خارج ندارد، دست مسئولان را در فرافکنی و توجیه ناکارامدی باز خواهد گذاشت. مثلا مسئولی چون سعید جلیلی در مذاکرات هسته ای با آن افتضاحی که با خروجی اجماع جهانی علیه ایران به بار آورد، به جای برکناری از قدرت و پاسخگویی به ملت، به راحتی پشت این واژگان پنهان و کار خود را جهادی و انقلابی قلمداد می کند و از زیر کار در می رود.
۲. کار هیاتی و جهادی معیار و ملاکی ندارد. مثلا منتهی به آمار و نمودارهایی که بهبود و روند رو به مطلوب را نشان دهد، ندارد و نهایت کار برای رضایت خدا و احساس تکلیف داشتن و … تعریف می شود. در نتیجه بدون ارزیابی و خروجی مشخص، بسیاری بدون تخصص و صرفا بر پایه تعهد ظاهری، می توانند بهترین پست ها و مقامات را اشغال کرده و بدون هراسی از پاسخگویی نفع خود جویند.
۳. معیار انقلابی بودن، بصیرت داشتن و… به دلیل نداشتن چارچوب و تعریف خاص، خیلی راحت قابلیت این را دارد که با تفسیر به نفع، رقیب و منتقد را به خلاف آن، تحت عناوین فریب خورده، بی بصیرت، ضد انقلاب و … براند و با حذف و فراری دادن مزاحمان و آگاهانی که بی سوادی آن ها را نمود می دهند، مجموعه یکدستی از ناکارآمدها و فرصت طلبان ایجاد تا در کنار هم از سفره انقلاب منتفع شوند!
۴. پشت عناوین انقلابی، احساس تکلیف داشتن و… است که وجود و امتداد مسئولان در قدرت به صورت نامحدود، آن هم بدون پاسخگویی امکانپذیر است. اگر در مدل غربی آن افرادی چون کسینجر در سنین بالا از قدرت کنار می روند و مردم آن ها را انتخاب نمی کنند، اینجا ولی آقای جنتی با نزدیک یک قرن عمر، قابلیت اشغال مناسب مهم و تأثیرگذار را داشته و برای ۸۵ میلیون ایرانی تصمیم می گیرد.
۵. و نهایت، تحت عناوین ذوب شده در ولایت و در مدار انقلاب بودن و… است که شخصی چون علیرضا پناهیان جسارت کرده و می گوید: اولیا و بزرگان دین ۱۴۰۰ سال تلاش کردند و امورات دنیا به سامان نشد، حالا برخی توقع دارند در چهار دهه ما درستش کنیم. باید صبر کنید و به ما فرصت بیشتری بدهید!
چکیده سخن: مسئولان در اداره کشور به این اصطلاحات و معیارهای نامشخص با چارچوب نامعین متوسل می شوند تا بتوانند خیلی راحت توجیه و فرافکنی کرده و وجود و امتداد خود در قدرت را بدون پاسخگویی توجیه کنند. چون اگر به سبک و معیارهای روز جهانی ناگزیر شوند، به جرات می توان گفت کمتر از انگشتان یک دست از مسئولان امروزی، توان و لیاقت بودن در رده ها و مناصب بالا را نخواهند داشت.