«از پس این بیهنر گردنده بینور
هست نیما اسم یک پروانه مهجور
گویا غربت نیما را پایانی نیست و هنوز باید به دنبال گرهگشایی از اشتباهات عمدی، سهوی و غفلتهای تاریخی در عصری باشیم که دوستان، شاعران، نویسندگان، خبرنگاران و فرزندش زندهاند و با ادعای نیماشناسی قلمفرسایی میکنند.
تعجبآور است که پس از گذشت شصت و دو سال از خاموشی نیمای بزرگ و حق نظارت دکتر محمد معین براساس وصیت شاعر (و پذیرش حق خواندن، مرتب کردن و نسخهبرداری و چاپ توسط خانواده نیما و ابوالقاسم جنتی عطایی و جلال آل احمد به سیروس طاهباز) و برگزاری دهها مراسم یادبود برای شاعر و انتشار ویژهنامههای فراوان، روز دقیق درگذشت نیما بر سنگ قبر و کتابها، اشتباه نوشته شده باشد.
باید از فرزند نیما پرسش شود که آیا شناسنامه نیما، همان تکبرگی هست که تاکنون منتشر شده است؟ و یا با دریافت شناسنامههای جدید همان دوران، مجدداً صادر شده است؟ چرا تاکنون هیچ تصویری از بخش مربوط به فوت نیما منتشر نشده است؟ چه کسی سفارش ساخت سنگ قبر نیما در امامزاده عبدالله را داده بود؟ آیا اعلام روز سیزدهم دی ماه برای خاموشی نیما عمدی بوده تا به قول شراگیم به این عدد وفادار بمانند.
فرزند نیما در مصاحبهای گفته است که: «عدد سیزده در خانواده ما واقعهزاست. نیما هم عدد سیزده را به عکس جمشیدشاه که آن را نحس میدانست، دوست داشت و سرانجام در سیزدهمین روز ماه دی سال ۱۳۳۸ چشمان پُرمهرش را برای همیشه بست. پنج سال بعد، عالیه خانم که شور رفتن داشت، در روز سیزده آذرماه به دنبال او رفت. تنها فرزند من گلرخ، سیزدهم بهمنماه به دنیا آمد و من، تنها فرزند عالیه خانم و نیما در سیزدهمین روز اسفندماه سال ۱۳۲۱ در تهران متولد شدم».
البته نباید فراموش کنیم که در هنگام خاموشی نیما، شراگیم یک نوجوان هفدهساله است و اطلاعات اندکی از وقایع باید داشته باشد.
جلال آل احمد در مطلبی که با عنوان «گزارشِ مرگِ نیما» در صفحه ۲۶ نشریه علم و زندگی «کتاب هفتم از نشریات هواداران» به تاریخ فروردینماه ۱۳۳۹ مینویسد، اعلام میکند که: «در اولین ساعاتِ صبحِ روزِ شانزدهمِ دی ۳۸، نیما یوشیج (علی اسفندیاری) پیشآهنگ و پرچمدارِ شعرِ معاصرِ فارسی، در شصت و چندسالگی، جهانِ ما را بدرود گفت.»
ابراهیم ناعم هم که از همسایگان و دوستان نیما در سالهای پایانیاش بوده و چندین یادداشت از نیما در مورد او برجای مانده است، در مطلبی با عنوان «ایران یکی از افتخارات ادبی خود را از دست داد»، مینویسد: «شب پنجشنبه گذشته (نیما) سخنور نامی و بنیانگذار شعر نو در ایران، جهان فانی را بدرود گفت و خاطرهای تلخ از درگذشت خود برای دوستان نزدیکش باقی گذاشت.»
سعید نفیسی هم که پیش از سال ۱۳۰۰ با نیما دوستی و مراوده داشت، در نشریه سپید و سیاه، به تاریخ ۱۷ دیماه ۱۳۳۸ تحت عنوان «خاطرات ادبی» مینویسد: «دیشب در محفلی فروغ فرخزاد پیش از دیگران خبر درگذشت او را به من داد. خبر بسیار ناگواری بود. روابطی را که در سالیان دراز با او داشتم، پیش چشمم آورد. شصت و چهار سال زندگی را به مردی گذراند. این زندگی را که برای دیگران آن همه دشوارست، وی آسان گرفت. این کار کوچکی نیست.»
اگر عنوان دیشب، به روز قبل از انتشار نشریه باشد، باید روز شانزدهم را ملاک گرفت.
نشریه اطلاعات هفتگی به تاریخ دیماه سال ۱۳۳۸ گزارش داده است که: «ساعت ۹ صبح روز جمعه، جنازه نیما یوشیج را فامیل و عده انگشتشماری از علاقهمندان به آثار او از مسجد قائم به امامزاده عبدالله مشایعت کردند. در میان کسانی که برای تشییع جنازه نیما آمده بودند، حضور خانم سعید وزیر، منتخب صبا (همسر مرحوم صبا)، آقایان خلیل ملکی، جلال آل احمد و اعضای انجمن ادبی ایران جالب به نظر میرسید. از شعرای نوپرداز و آنها که شهرت یا افسانه شهرت خود را در پناه از برکردن و بازگو کردن اشعار نیما دست و پا کرده بودند، کسی به چشم نمیخورد، اما از خیل شاعران با احساس حضور خانم فروغ فرخزاد در تشییع جنازه نیما مخصوصا به چشم میخورد.»
باتوجه به گزارشی که خبرنگار آن نشریه از روز جمعه مینویسد و مراجعه به تقویم تاریخی، مشخص است که نیما در ساعت ۲ بامداد روز پنجشنبه، مصادف با شانزدهم دیماه ۱۳۳۸ درگذشت و در روز هفدهم به خاک سپرده شد.
احمد شاملو نیز در نشریه روشنفکر به تاریخ ۲۳ دیماه ۱۳۳۸ نوشته است که: «شب پنج شنبه هفته پیش، نیما یوشیج درگذشت.»
در مجله اندیشه و هنر شماره ۹ به تاریخ فروردینماه ۱۳۳۹ که ویژهنامهای درباره نیما هست، اشارهای به روز خاموشی نشده است.
در ویژهنامه نیما یوشیج که در دومین شماره مجله آرش، به تاریخ دیماه ۱۳۴۰ منتشر شد، در مورد روز خاموشی نیما مطلبی نوشته نشده است.
عکاس نامدار، هادی شفائیه که بهترین عکسها را از نیما به یادگار گذاشته است، پیش از دفن جنازه نیما را دیده بود و بهخاطر تکیدگی شاعر از گرفتن عکس خودداری میکند. شفائیه در گزارشی از آن شب مینویسد که: «اوایلِ زمستان بود (سال ۱۳۳۸) و روزها خیلی کوتاه. …»
در صفحه ۴۹۲ از جلد دوم کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو نیز در مورد روز خاموشی نیما چنین آمده است که: «اتفاقِ مهمِّ سالِ ۱۳۳۸، مرگِ نیما بود. نیما در شبِ شانزدهم دیماه بر اثر ذاتالریه میمیرد و تقریباً هیچ نشریهای، هیچ چیزِ مهمی درباره او نمینویسد.» و در صفحه ۵۲۹ همین کتاب نوشته شده که: «سرانجام نیما، مردی که به نوشته راهنمای کتاب، زندگیِ درخشانی نداشت، اما شعرش درخشان و بلندپایه بود و تأثیرش در شعرِ فارسی، قطعی و تعیینکننده، در شبِ شانزدهم دیماه ۱۳۳۸ ه ش برابر با ششم ژانویه ۱۹۵۹ م در شمیران به بیماریِ ذاتالریه درگذشت.»
نادر نادرپور هم در خطایی دیگر با عنوان «درباره آن که نیما نام داشت» مطلبی در ماهنامه کاوش به تاریخ شهریور ۱۳۳۹ مینویسد: «مردی که در نوزدهمِ دیماه گذشته جهان را بدرود گفت، یکی از ستارگانِ مبهمِ آسمانِ شعرِ فارسی بود. این ابهام نه همان زندگی و سرگذشتش را در خود پیچیده، بلکه شعرش را نیز در بر گرفته بود. …»
در مجله دفتر هنر، ویژه نیما یوشیج که در تاریخ اسفند ماه ۱۳۷۹ به سردبیری بیژن اسدیپور منتشر شد، گزارش مختلفی از شعر و زندگی نیما به چاپ رسیده است.
دکتر فتحاله دولتشاهی در مطلبی با عنوان «اوراقی از زندگی نیما» خاموشی نیما را در شب ۱۶ دیماه ۱۳۳۸ (برابر با ۶ ژانویه ۱۹۵۹) و تولد نیما را در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ نوشته است. اما شراگیم یوشیج در پایان مقاله، ضمن یادداشتی توضیح داده است که: «تاریخ تولد نیما در شناسنامهاش ۱۲۷۴ است و فوت نیما در ۱۳ دیماه»
متاسفانه در گفتوگو و مصاحبههایی که با سیمین دانشور، محمود موسوی، محمد داودی و ذبیحاله شکری داشتهام و از نیمادیدگانی محسوب میشوند که شاهد و حاضر در مراسم خاکسپاری نیما بودند، به علت گذر زمان، تاریخ و روز دقیق درگذشت شاعر را به خاطر نمیآوردند.
حتی زندهیاد محمود موسوی در گزارشی از مراسم دفن نیما، افراد حاضر در مراسم را بسیار بیشتر از گفته احمدرضا احمدی عنوان کرده است.
اما معتبرترین سندی که هرچند دیر به دست آمده و مهر تاییدی بر نظرات دیگران است، دستخطی از زندهیاد جلال آل احمد است که به خاطر همسایگی، اهمیت ویژهای دارد و نخستین فردی است که در آن نیمهشب، بعد از عالیه خانم و شراگیم، کنار پیکر نیما حاضر میشود.
جلال آل احمد چنین نوشته است که: «پنجشنبه ۱۶ دی – ۶ بعدازظهر – دیشب نیما مرد. دو بعد از نیمهشب. ساعت ۲ و ده دقیقه بود که در خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد ولی صدای دختر کلفتشان که از پشت در بلند شد، داد میزد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشمهایش را بسته بود و عر میزد. به زحمت او را به اطاق دیگر بردهام و دراز رو به قبلهاش کردهام و قرآنی پیدا کردم و یک ساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانه خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد. بعد هم صدیقی آمد و تا پنج صبح نشستیم و آرامشان کردیم و من چک و چانه پیرمرد را بستم.
هیچ فکر نمیکردم چک و چانه این پیرمرد را من خواهم بست. پیدا بود که طبیعتاً او باید پیش از من برود، اما دیگر اینش را پیشبینی نمیکردم.»
براساس نوشتهها و اسناد موجود باید گفت که چگونه زمان خاموشی نیما را تاکنون سیزده دیماه نوشتهاند و حتی بر سنگ مزار او نیز حک کردهاند! در حالی که هنوز سند مکتوبی نسبت به این روز وجود ندارد و به جز تاریخی که توسط نادر نادرپور نوشته شده، تمام مدارک حاکی از آن است که نیما در ساعت دو و ده دقیقه بامداد روز پنجشنبه، شانزدهم دیماه درگذشت و جنازهاش را به مسجدی در خیابان سعدی، نزدیک چهارراه سیدعلی برده و در ساعت ۹ صبح روز جمعه، جهت خاکسپاری از مسجد قائم به امامزاده عبدالله تشییع میکنند.
سعی ما بر این است تا اشتباهاتی را که به دلایل مختلف نسبت به زمان تولد و خاموشی بنیانگذار شعر نو ایجاد شده، روشن کرده و براساس اسناد و مدارک معتبر، حقایق را به ثبت برسانیم.
بدیهی ست که طرح این موضوع میتواند موجب شود تا فرزند نیما، شراگیم یوشیج و هر شخص دیگری، اگر سند معتبری برای رد این ادعا دارد، ارائه کنند تا مورد قبول همگان قرار گیرد.
براین اساس اعلام میشود که از این پس زمان خاموشی نیما در سال ۱۳۳۸، برابر با شانزدهم دیماه خواهد بود.
تا با درود و بدرودی به روح بلند نیما یوشیج، یادش را گرامی بداریم.