فرانسه امروز یعنی جوانانی شورشی بر علیه نابرابری. این جمله نیست. چرا؟ بعد از مرگ جوانی ۱۷ ساله به دست پلیس، ناگهان حاشیه بر متن شورید. اگر چه این جمله هم دقیق نیست. اما چرا نیست؟
چهار روز بعد مرگ جوان ۱۷ ساله در حالیکه فرانسه به تعطیلات سالانه میرود، تور دوچرخه سواری فرانسویها شهروندان را راضی می کند، بحث المپیک ۲۰۲۴ مطرح است، ناگهان برق و باد حاشیه برخاسته است که از سال ۲۰۰۵ شدیدتر است.
ناگهان حاشیهها حضور پیدا میکنند. خشم، آتش، غارت و حمله می کنند تا نشان دهند که هستند.
مسئله مهم این است که هیچ جریانی سیاسی مدنی نمیتواند اثری بر این جوانان داشته باشد. آیا مد زمانه است؟
می گویند اولین جرقه سال ۱۹۷۹ زده شد و بعد سال ۲۰۰۵. اما ۲۰۲۳ قابل مقایسه با خشم آن دو دوره نیست. فضای مجازی همه چیز را قابل مشاهده کرده است؟ اما فضای مجازی بحران را نشان میدهد، بحران نمیسازد.
جوانانی که تمام رفتارهای تخریب را در فیلمهای سینمائی دیدهاند، جوانانی که چیزی ندارند از دست بدهند. در این شورش و حمله و غارت شاید کفش مارکی، شاید پلیاستیشنی هم به دست آورند اما این همه ماجرا نیست.
مکرون تحقیری که ادامه سیاستهای سارکوزی است بر بخشی از جامعه مدنی و نیروی کار و نهادی فرانسه اعمال کرده است این تحقیر را حتی احزاب سیاسی چپ نمی توانند پاسخ دهند. جامعه مدنی هم توان بسیج لازم را ندارد. در نتیجه راه فرو بسته دموکراسی در فرانسه بحران را نشان میدهد. بحرانی که میتواند بدتر شود چرا که این شورشها راه حل نیستند بلکه اعلام بحران هستند که همه باید به آن توجه کنند.
دستگیرشدگان زیر ۱۷ سال یا میانگین ۱۷ سال سن دارند. آنان از حاشیه میآیند. محروم و آگاه به محرومیت خود هستند. آنان آینده تبعیض امیز را میبینند. نسل دوم یا سوم مهاجران هستند. خود را فرانسوی میدانند اما نه زبان مادری را بلد هستند نه زبان فرانسوی را خوب حرف میزنند.
فیلم بینوایان ساخته شده در سال ۲۰۲۰ این شورش ها را پیش بینی کرده بود. فیلم اتنا هم شکل این اعتراضات را نشان میداد.
بیگمان این شورش را به باندهای تبهکار نسبت دادن امری نادرست است. اگر فرانسه این میزان باند داشته باشد که دیگر کشور نیست. نه اینان اکثرا جوانانی هستند که سیستم آنان را نادیده گرفته است.
اما سوال این است که این حوادث باید در چند بنیان بررسی شود.
اول آیا انتگره کردن در فرانسه حقوق بشری است و شدنی، اگر با انگلیس مقایسه کنیم؟
دوم چرا فرانسه منادی حقوق بشر در این انتگره کردن، افراطی و ناموفق بوده است؟
سوم، این مشکلتر میشود وقتی که مناطق فرانسوی زبان را با انگلیسی زبان مقایسه کنیم. سوئیس و بلژیک و برخی از مناطق دیگر چنین هستند. البته آلمان نظم بیشتری دارد اما هنوز امتحان پس نداده است.
لائیسیته فرانسوی اروپا را از استبداد دینی نجات داد اما در پذیرش نیروی کار با فرهنگ متفاوت موفق نبود. مهاجران نیروی مفید برای فرانسه هستند. آنان اکثرا خود را مسلمان اما فرانسوی میدانند اما سیستم توان همراهی با آنان را ندارد و آنان را پس میزند. بان لیو یا حاشیه، جایی است که این جوانان در آن زندگی میکنند. کیفیت پائین آموزشی که روز به روز بیشتر و بدتر میشود با داشتن موبایلهایی که فرد را شبیه دادخواه جنگ ستارگان میکند تا یک تنه سیستم را اصلاح کند. جوانان در اسنپچت فراخوان میدهند. لباسهایشان شبیه قهرمان جنگ ستارگان است اما روشها هم مانند فیلمهای هالیودی برای اثبات خود است.
اما این روش راه درستی است برای اثبات خود؟ آیا دید مقامات فرانسوی در نقد این جریان منطق درستی دارد؟