افغانستان کشوری که در طول تاریخ حاکمیت رژیمهای سیاسی مختلف را تجربه کرده است. تحولات درونی این کشور ناشی مداخلات قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای بوده که در اضمحلال رژیمهای این کشور نقش بارز داشته و سبب بیثباتی عمیق سیاسی، اقتصادی، حقوقی و اجتماعی گردیده است. مداخلات این بازیگران با هدف تأمین منافع و مهار قطب مخالف در افغانستان رقم خورده است. این کشور با داشتن منابع متعدد طبیعی و موقعیتت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک مورد توجه کشورهای منطقه و جهان میباشد. از این جهت این کشور در بستر تاریخ شاهد تهاجم نظامی و اشغال (انگلستان، روسیه و آمریکا) قرار گرفته و لطمات سختی بر پیکره سیاسی و اقتصادی این کشور وارد نموده است. در نتیجه تعاملات قدرتهای منطقهای و نقش قدرتهای جهان در همکاری و حمایت قدرتهای منطقه در افغانستان به خوبی نشان دهنده این است که بازیگران در افغانستان در پی مهار متقابل هستند.
رژیمهای سیاسی در افغانستان با ناکامیهای متعدد مواجه بوده که از جمله ضعف دولت و ملت-سازی، اشاعه اختلافات قومی و مذهبی و زمینههای سوء استفاده از قدرت سیاسی در طول دهههای گذشته موجوب آشوب طولانی مدت در این کشور شده است که این خلاءهای عظیم، افغانستان را مکانی برای جنگ نیابتی و نفوذ کشورهای منطقهای و فرامنطقهای مهیا ساخته است. بعد از حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ القاعده به برجهای دوقلوی تجارت جهانی، آمریکا به افغانستان حمله نظامی نموده و به دوره اول حاکمیت طالبان (۱۹۹۶-۲۰۰۱) پایان داد و در سال ۲۰۰۱م یک دولت تحت حمایت جامعه بین المللی بدون حضور طالبان تشکیل گردید. ناکارآمدی نظام دولت مدرن نوظهور در افغانستان، شکاف عمیق بین گروههای قومی و نخبگان بهمراه فعالیتهای گروه طالبان و سازمان القاعده در چارچوب اقدامات تروریستی مانع ایجاد ثبات فراگیر و تشکیل دولتی مقتدر در افغانستان طی این دوره کوتاه بیستساله (۲۰۰۱_۲۰۲۱) بود. بعد از روند خروج نیروهای آیساف (International Security Assistance Force) به رهبری آمریکا و متحدان آن از افغانستان و زمینهسازی برای به قدرت رسیدن دوباره طالبان در پرتو توافقات سیاسی بازیگران منطقهای و قدرتهای جهانی شکل گرفت که باری دیگر سبب تحولات سیاسی در این کشور گردید. در این راستا مذاکرات فشرده و به نسبت طولانی بین آمریکا و متحدان آن با سران طالبان و بدون حضور نماینده رسمی دولت وقت افغانستان با هدف آوردن صلح به این کشور در دوحه قطر برگزار شد و در نهایت توافقنامهای بین طرفین مذاکره در ۲۹ فوریه سال ۲۰۲۰م به میانجیگری قطر به امضاء رسید. توافق اصلی این پیمان شامل سه بند: ۱) خروج تمام نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان. ۲) تعهد طالبان برای جلوگیری از فعالیت القاعده در مناطق تحت کنترل خود؛ و در نهایت ۳) مذاکرات بین طالبان و جمهوری اسلامی افغانستان بود. این توافق که رضایت دیگر بازیگران بین المللی و منطقهای از جمله روسیه، چین، ایران، عربستان، پاکستان و… را نیز به همراه داشت زمینه ساز سقوط جمهوری اسلامی افغانستان از یک سو و تصرف بخش اعظم سرزمینهای افغانستان و انتقال مجدد قدرت به دست طالبان پس از گذشت بیست سال از سویی دیگر شد. با به قدرت رسیدن دوباره طالبان به افغانستان تحول بزرگی در جایگاه این کشور در جامعه جهانی واقع شد. بدین لحاظ ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بازیگران به شاخههای مختلف این گروه از یک سوء سبب بیاعتمادی دولتها نسبت به اقدامات غیرسازنده این گروه شده و از سوی دیگر نقض گسترده حقوق بشر در افغانستان فاصله این کشور را با جامعه جهانی بیشتر و گسترده کرده و همواره مورد انتقادات داخلی و بین المللی قرار گرفته است. از سوی دیگر تحولات در نظام بین الملل و حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۴ فورئه ۲۰۲۲م توجه جامعه جهانی را به افغانستان کاسته است. بنابراین هویدا است که افغانستان در یک مسیر مبهم و آینده نا معلوم در حال حرکت است. آنچه که از سیری تاریخی این کشور برداشت میشود شکل گیری رژیمهای سیاسی در افغانستان با مداخلات عنصر خارجی بوده است و این امر سبب زود هنگام فروپاشی و اضمحلال رژیمهای سیاسی در افغانستان گردیده است. توزیع نا عادلانه قدرت در رژیمهای سیاسی و حرکت حکومتها به سوی تک حزبی و تک قطبی، نارضایتیهای مردم و حامیان خارجیشان را نیز در قبال داشته که رژیمهای سیاسی بدون پشتبانه باقی مانده و در یک بستر زمانی شاهد تحولات بوده اند.
جغرافیای افغانستان اقوام مختلف را با گرایشات مختلف زبانی، نژادی و مذهبی در خود جا داده است. این اقوام در شکلگیری و رشد گروههای فراملی نقش بسازی ایفا کرده و میکنند. سمت گرایی، قوم گرایی و مذهب گرایی این اقوام را در مقابل یک دیگر قرار داده و باعث اختلافات گسترده در سطح داخلی شده است.
اختلافات درونی این کشور سبب گردیده است که عنصر خارجی (قدرتهای منطقهای و فرامنطقه ای) به سهولت بتوانند در این گروهها نفوذ کنند و با حمایت مالی و راهبردی این گروهها به منافع و اهداف خود دست به فعالیتهای بیثبات کننده در این کشور بزنند. این امر موجب آشوب و نا امنی بیشتر گردیده است که از یک سوء ثبات سیاسی این کشور را به خطر انداخته و از سوی دیگر سبب ضعف نظام اقتصادی گردیده که و ابستگی این کشور را به سایر کشورها بیشتر نموده است. راه حل که معضل این کشور را میتواند به صورت نسبی برطرف نماید مورد اختلاف کارشناسان و سیاسیون بوده و همواره مورد مناقاشات میان مخالفان و طرفدارن در تشکیل نوعیت حکومت و ساختار سیاسی قرار گرفته است. آخرین نوعیت نظام سیاسی را که کارشناسان و تعدادی از سیاسون برای بیرون رفتن از بحران این کشور پیشنهاد نمودهاند تشکیل دولت فدارل میباشد. البته این نوع نظام دارای مخالفان و طرفداران زیادی در داخل و خارج افغانستان میباشد اما آنچه که تاریخ افغانستان نشان می-دهد در تشکیل نوعیت نظام سیاسی عنصر خارجی دخیل بوده و این موضوع بستگی به حمایت بیرونی و درونی دارد. در آینده دیده شود که طرفداران نظام فدرال موفق خواهند شد افغانستان را در مسیر فدرالی شدن سوق دهند، زمان پاسخگوی این اقدامات خواهد بود.