هیچ نشانی بر خود ندارد. نه مشخص است که چه کسی آن را ساخته و نه اینکه چه کسی یا کسانی در آن خفتهاند. از دیرباز نام چهلتن بر سردرش حک شده، کسی اما از رمز و رازش آگاه نیست. هر که به ظن خود داستانی برایش بازگو میکند. داستانها دهان به دهان نقل میشوند اما اصل ماجرا را کسی نمیداند.
عدهای میگویند اینجا آرامگاه چهل دختر نابالغ است که در قدیم از ظلم ظالمان به آن محل پناه بردند و در همان محل هم ناپدید شدند. عدهای دیگر میگفتند آن دختران، دخترعموهای امام رضا (ع) بودند و برخی هم میگفتند نوادگان امام جعفرصادق (ع) در اینجا دفن شدهاند و عدهای هم بر این باورند که در این بقعه خفتگانی هستند که نسبشان برمیگردد به امام رضا (ع).
قدیمیهای دولاب معتقدند اصحاب امام رضا (ع) در راه رسیدن به خراسان بودند. آن زمان تنها راه رسیدن به آنجا جاده خاوران بود و برای گذر از آن جاده باید از محدوده دولاب و ری هم میگذشتند. در این راه بود که با مأموران خلیفه عباسی روبهرو شدند و پس از درگیری ۴۰ نفر از آنها به شهادت رسیدند و در همان محل به خاک سپرده شدند.
روایات دیگر اما چنین میگویند که زمان حکومت مأمون عدهای از یاران امام رضا (ع) به قصد رسیدن به وی رهسپار خراسان و مرو میشوند، اما شخصی با نام سیاهپوش سمنانی مأمون را از عزیمت آنها با خبر میکند و وی را از عاقبت حکومتش میترساند.
مأمون همان زمان امام رضا (ع) را به شهادت میرساند و به سیاهپوش سمنانی هم دستور میدهد که یارانش را به قتل برساند. یاران آن امام دستهدسته به نقاط مختلف میگریزند، این چهل تن اما از تیغ برنده شمشیر سیاهپوش سمنانی در امان نمیمانند. سرهایشان را از دم تیغ میگذراند، تن بیسرشان را رها کرده و به همراه سرها با سربازانش راهی مرو میشوند.
در مسیر سفر، شبهنگام به دشت ورامین میرسند و برای استراحت در منزل پیرزنی از نسل ابوذر غفاری اقامت میکنند. پیرزن با تصور اینکه آنان برای سرکشی بدانجا آمدهاند در منزلش را به رویشان میگشاید. در میانه شب با آگاه شدن از نیتشان، مردم دشت ورامین را باخبر میکند و آنها را به مبارزه با لشکر سیاهپوش خراسانی فرا میخواند.
جنگ در میگیرد و چند روزی به طول میانجامد، در آخر سیاهپوش سمنانی و نیروهایش مغلوب و کشته میشوند. مردم سرهای آن چهل تن اصحاب امام را پس میگیرند و این بقعه میشود محل دفن آنها. بنایی بود چهارگوش، ساده و خشتی در ابعاد کوچک ۳ تا ۴ متر که شبیه به قلعهای کوچک بود.
امروزه کارشناسان میراث فرهنگی معتقدند که قدمت این بقعه به قبل از صفویه میرسد و بعدها در دوره قاجار طاقش را ترمیم و ایوانی با پوشش ضربی به آن اضافه کردند. در زمان پهلوی، اهالی دولاب عزیزان خود را در زمینهای اطراف بقعه به خاک سپردند و این مکان تبدیل به آرامستانی کوچک در آن محل شد. در سال ۱۳۵۳ بخشی از این مجموعه که علمای محل در آن خفته بودند، تخریب شد، و بعد از انقلاب ۵۷ هم شهیدان گمنام را در بخشی از محوطه اطراف بقعه به خاک سپردند. امروز این مجموعه محلی است برای برگزاری مراسمهای مذهبی مردم دولاب.