• امروز : سه شنبه, ۵ تیر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 25 June - 2024
::: 3353 ::: 0
0

: آخرین مطالب

اگر پزشکیان قشر خاکستری را با خود همراه کند، بازی را برهم می‌زند نگاه مسعود پزشکیان به اقوام امنیتی نیست | علی مفتح شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد بیانیه حزب اعتماد ملی در حمایت از دکتر مسعود پزشکیان چرا صحبت‌های مسعود پزشکیان درباره قوانین منطقی است؟ | علی مفتح رییس‌جمهور دلخواهم کیست؟ | نعمت الله فاضلی ردصلاحیتِ ضد مشارکت شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد آزادیِ مدنی و دولتِ آزاد | محمدحسین زارعی چند نکته درباره حادثه سقوط بالگرد ریاست جمهوری | داود سلیمانی شهادت رئیس جمهور و هئیت همراه را تسلیت میگوئیم. پنج سناریوی پیش روی روسیه | اشتفن کاتلین (ترجمه: رضا جلالی) چرا زندانی شدن صادق زیباکلام اقدام درستی نبود؟ | محمدجواد حق‌شناس خشونت گریزی در شاهنامه | محمد رسولی آرامگاه فردوسی | محمد رسولی سوگِ اعتراضی و جایگاه زنانگی در شاهنامه و فرهنگ فارسی | محمدحسین مجتهدی حقوق بشر در شاهنامه | محمد رسولی نقش آفرینی زنان در شاهنامه زن در شاهنامه | محمد رسولی افغانستان در شاهنامه | محمد رسولی گفتمان «باید مثل آمریکا و اروپا باشیم» را رها کنیم! | علی مفتح اقدامات شهردار تهران منافع چه کسانی را تأمین می کند؟ اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم! | سعید حجاریان تسلیحات هوش مصنوعی | کیومرث اشتریان وطن فارسی | محمدکاظم کاظمی* شبی با هرات جشنواره بین‌المللی فیلم زنان هرات | الکا سادات* از گسست تا پیوند هنرمندان خطاط هرات و تهران | نیک محمدمستمندغوری* نگاهی به نهادها و نشریه‌های ادبی در هرات از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۲ | افسانه واحدیار* اندیشه‌های اجتماعی خواجه عبدالله انصاری | سعید حقیقی جایگاه هرات در محیط فرهنگی و ادبی تاجیکستان | عبدالله راهنما* شناسنامه انجمن ادبی هرات | نارون رجایی داغ تمنا | سید ابوطالب مظفری از تسبیح تا ترنم | محمدکاظم کاظمی جامی؛ برترین چهره فرهنگی هرات | حسن امین هرات، قلب ادبیات، معنویت و تصوف در افغانستان | مرضیه سلیمانی (خورشید) پیوند هرات با آریانا و ایرانشهر | یحی حازم اسپندیار شاهنامه و هرات | محمد آصف فکرت هروی هرات از نگاه دکتر اسلامی نُدوشن | مهرداد صادقیان ندوشن هرات؛ پیوند دهنده‌ای فرهنگی ملت‌های حوزۀ نوروز | عبدالمنان دهزاد شکستن چندمین استخوان در تحویل سال | خالد قادری* هرات، نقطه‌ وصل در حوزه‌ نوروزستان | اسحاق ثاقبی داراب ظرفیت‌های هرات برای پیوندهای تاریخی حوزه‌ی تمدنی نوروز | محبوب‌الله افخمی* توهمات امارات در مورد بین المللی کردن مسئله سه جزیره ایرانی | کورش احمدی* مناقشه بر حق حاکمیت تاریخی ایران | محمدجواد حق‌شناس شبکه ملی و فراملی موزه خلیج فارس | رضا دبیری‌نژاد* حوضه آبریز خلیج فارس و دریای عمان؛ روستانشینی و پایداری معیشتی | محمدامین خراسانی* برای صیانت از نام خلیج فارس نیازمند عزم ملی هستیم خلیج فارس در آئینه زمان | محمدعلی پورکریمی* حفاظت از نام خلیج فارس

1

افغانستان در شاهنامه | محمد رسولی

  • کد خبر : 17484
  • 25 اردیبهشت 1403 - 0:00
افغانستان در شاهنامه | محمد رسولی
در طی سیزده هزار سال تاریخ مدون، افغانستان و ایران هر دو یکی بوده‌اند. این طرح‌های ساختگی استعمار دل‌های ما را از هم دور نکرد و همه‌ ایرانیان آرزوی گرفتن دست دوست (در ایران و بحرین و قفقاز و تاجیکستان) و به خصوص افغانستان در پایان شب دیجور و هجر را دارند.

بخش شرقی ایران اصلی، همان است که امروز به نام افغانستان خوانده می‌شود. یعنی افغانستان بخش مهمی از ایران است و اصولاً در عالم واقع، افغانستان و ایران دو مفهوم جدا از هم نیستند. همچنانکه تاجیکستان و مردم آن جا هم کمابیش همین قرابت، خویشاوندی، یگانگی و پیوستگی را با ایران کنونی دارند. در این جا بیت مشهور شاعر هم خانمان و هم تبار آقای لایق شیرعلی به یاد می‌آید که:

تاجیک و ایران و افغان چرا

ما در این دنیا که از یک مادریم

برای بررسی موضوع افغانستان در شاهنامه، لازم است موارد زیر را به عنوان دانسته‌های مسلم از شاهنامه در نظر گرفت:

۱) شاهنامه، روایت تاریخ ایران بزرگ است. ایران بزرگ، دارای مرزهای معین و مشخصی است. مرزهای ایران از شرق رود سند و از شمال شرق رود سیحون در شمال تاجیکستان و از سوی غرب میان رودان (در عراق امروزی) و از سوی شمال غرب در آن سوی کوه‌های قفقاز و از سوی جنوب تا مرزهای جنوبی دریای بزرگ پارس (خلیج فارس) است. این‌ها مرزهای راستین، واقعی و طبیعی ایران است. ما به قراردادهای جعلی و ساختگی استعمار در تعیین و تحدید مرزهای ساختگی مصنوعی، در این پژوهش کوتاه کاری نداریم. در داخل مرزهای راستین ایران اصلی، افغانستان کنونی قرار دارد. لذا بسیار درست است اگر افغانستان و هم تباران افغانستانی را نیز ایرانی بدانیم. چنانکه برخی بزرگان به درستی افغانستان را ایران شرقی نامیده‌اند.

۲) حال اگر پرسش پژوهش این باشد که: آیا در شاهنامه از سرزمین افغانستان یاد شده است؟ با توجه به مطلب بالا، به روشنی پاسخ مثبت است. زیرا شاهنامه روایت تاریخ کل سرزمین ایران است و افغانستان عزیز جدای از ایران نبوده است.

آنچه در سال ۱۲۳۵ خورشیدی در پی قرارداد تحمیلی معاهده‌ پاریس به وسیله‌ استعمار انگلیس روی داد، خلاف طبیعت و تاریخ است و مربوط به همین دو سده‌ اخیر می‌شود.

هنگامی که فرجامین یخبندان در هزاره‌ نهم پیش از میلاد در حال ناپدید شدن بود و با بهتر شدن اوضاع جوّی، گروه‌هایی از ایرانیان به سوی مناطق جنوبی مهاجرت کردند. در نخستین دوره از مهاجرت، ایرانی‌ها در سرزمین‌های زیر مستقر شدند:

«جلگه‌ی سغد»، «مرو نیرومند و پاک»، «بلخ زیبای افراشته درفش»، «نسایه میان در میان بلخ و مرو» (اشک آباد یا عشق آباد امروزین) و «هرات و دریاچه اش». با گذشت ششصد سال از مهاجرت نخستین، دوباره بر اثر افزایش جمعیت:

زمین پر شد از رمه‌ها و ستوران و مردمان، بر این زمین جای نیافتند.

این بار نیز آنان به سوی «روشنی، به سوی نیم روز (جنوب) به راه خورشید فرا» رفتند و در سرزمین‌های زیر مستقر شدند:

«وئه کرته» (کابل)، «اورو» دارای چراگاه‌های سرشار (غزنه)، «خنت» در گرگان، «هر هویتی» زیبا (قندهار) و «هیرمند» رایومند فره‌مند (سیستان).

در طی سیزده هزار سال تاریخ مدون، افغانستان و ایران هر دو یکی بوده‌اند. این طرح‌های ساختگی استعمار دل‌های ما را از هم دور نکرد و همه‌ ایرانیان آرزوی گرفتن دست دوست (در ایران و بحرین و قفقاز و تاجیکستان) و به خصوص افغانستان در پایان شب دیجور و هجر را دارند.

در شاهنامه‌ ارجمند حکیم خردمند ابوالقاسم فردوسی، بارها و بارها ضمن بیان رویدادها، از مناطق و شهرهای امروزین کشور افغانستان سخن به میان آمده است. شهرها و مناطق افغانستان پیوستگی کامل با ایران و نام ایران دارند.

از ایران به کوه اندر آیم نخست

دگر طالقان شهر تا فاریاب

دگر پنج شهرست تا بامیان

دگر از در بلخ تا بدخشان

فروتر که از دشت آموی و زم

چو شگنان و چون ترمذ و ویسه گرد

همیدون برو تا در سغد نیز

وز آن سو که شد رستم نیو سوز

ز کشمیر وز کابل و قندهار

در غرچه‌گان تا در بوم بست

همیدون ببخش اندرون اندر آب

دگر مرز ایران و جای کیان

همینست از این پادشاهی نشان

همیدون به ختلان درآید به هم

بخارا و شهری که هستش بگرد

نجوید کس آن پادشاهی به چیز

سپارم برو کشور نیمروز

روا رو سوی سند هم زین شمار

می‌بینیم که بسیاری از شهرها و مناطق افغانستان در ابیات شاهنامه به کار رفته و این خود گویای جایگاه رفیع و بایسته‌ افغانستان در شاهنامه است.

نکته‌ دیگر که درباره‌ ارتباط شاهنامه با افغانستان باید بدون تعصب گفت اینکه، آنچه از اهمیت افغانستان و دیرینه‌ مردمان ایران کنونی با بخش جدا شده‌اش افغانستان گفته می‌شود، نباید سبب پیدایش احساس افراطی و خطاگونه شود که مانند برخی‌ها به اشتباه، شخص فردوسی را افغانستانی بنامند! یا پهلوانان بزرگ ایران را افغان بخوانند. همه‌ عزت و احترام افغانستان در طول تاریخ در پیوستگی آن با ایران است و در ایران بزرگ، همه جای ایران از جمله افغانستانش عزیز و محترم بوده است. برخی‌ها از اینکه گفته شود سرزمین‌های افغانستان امروزین در شاهنامه‌ فردوسی مورد توجه بوده، چندان استقبال نمی‌کنند. این امر سبب شده از آن طرف برخی معدود افراد راه افراط در پیش گیرند و به دور از جهات علمی، بی‌جهت ادعاهای اشتباهی کنند و برای مثال بگویند، به طور کلی داستان‌های شاهنامه همه مربوط به افغانستان است! این دو رویکرد هر دو بر خطا هستند. سخن باید علمی، واقعی و سنجیده باشد. حکیم ابوالقاسم فردوسی مردی ایرانی و شاهنامه روایت تاریخ ایران است و چون افغانستان بخشی از ایران بوده، از افغانستان و شهرهای آن نیز در شاهنامه سخن رفته است. البته نام واژه‌ افغانستان، عنوان جدیدی بر این سرزمین است.

بر اساس پژوهش ژرف استاد دکتر هوشنگ طالع (شاهنامه‌شناس بزرگ ایران) در روایت تاریخ ایرانیان، یکی از نخستین جاهایی که نیاکان ما پس از مهاجرت به دلیل پیدایش سرمای سخت، سکنی گزیدند، بلخ و هری (هرات) یعنی سرزمین افغانستان بوده است. بعدها شاهنامه تاریخ این مردمان را روایت می‌کند. لذا خواه ناخواه بین شاهنامه و سرزمینی که امروزه افغانستان نامیده می‌شود، پیوند ژرفی وجود دارد. در اینجا نام برخی از اشخاص و اماکن شاهنامه را که در سرزمین امروزین افغانستان بوده‌اند برای نمونه می‌آوریم:

مهراب و بلخ: مهراب یکی از پادشاهان سلسله‌های عهد کهن ایران، تخت گاهش بلخ افغانستان بود که داستان زندگی وی در شاهنامه آمده است. وی جد مادری رستم و شاه کابل بود و در بسیاری از موارد به حکومت مرکزی ایران کمک‌های شایان توجهی نمود.

دقیقی شاعر اولیه‌ شاهنامه که حدود هزار بیت از سروده‌های او در شاهنامه‌ی فردوسی آمده است؛ از اهالی بلخ بود. می‌توان گفت که بنای اولیه شاهنامه را همین آقای دقیقی گذاشته است.

داستان زال ارتباط با افغانستان کنونی دارد زیرا می‌دانیم که زال به هنگام تولد دارای موهای سپید بود و این امر سبب شده بود، تصور کنند نوزاد دارای مشکل مهم جسمی و دارای عیب پزشکی است. لذا او را در پای کوه البرز که سیمرغ بر آن آشیان داشت، رها کنند. (ما در جای دیگر توضیح داده‌ایم که منظور سیمرغ در شاهنامه چیست!)

نکته‌ مورد نظر ما این است که این البرز کوه، البرز شمال ایران کنونی نیست و البرز یک یال کوهی در ولایت بلخ افغانستان است. بنابراین داستان زال و سیمرغ بی‌ارتباط به افغانستان امروز نیست.

داستان رستم گاهی مرتبط با افغانستان امروزی است. بسیاری از مسائل مربوط به زندگی رستم در داخل جغرافیای امروزین افغانستان است.

داستان سهراب مرتبط با افغانستان است. مادر سهراب، تهمینه دختر شاه سمنگان است. سمنگان هم از شهرهای اصلی افغانستان است.

البرزکوه: به نظر می‌رسد دست کم در برخی موارد منظور حکیم فردوسی از البرز کوه، کوهی است به همین نام که در افغانستان و جنوب بلخ قرار دارد. چنان که در سطر پیشین هم اشاره کردیم، این نام در جاهای مختلف فلات ایران وجود دارد. اما در برخی داستان‌های شاهنامه روشن است که منظور از البرز، کوهی است که در افغانستان واقع می‌باشد.

معبد نوبهار: پرستشگاهی در شهر بلخ است که بنا به قولی به دستور کیقباد ساخته شده بود. دقیقی طوسی نوشته است که در زمان سهراب و گشتاسب، شهر بلخ از مراکز مهم دینی بوده است و در آنجا آتشکده‌ای ساخته بودند. از این عبادتگاه در شاهنامه یاد شده است.

منظور از کوه هند هم هندوکش در افغانستان است.

  • برخی از زنان مهم شاهنامه متعلق به افغانستان امروزین بوده‌اند که نمونه‌هایی از آنان را نام می‌بریم:

رودابه: همسر نامدار زال و مادر رستم است که دختر مهراب کابلی بود و داستان این دختر ایرانی از اهالی افغانستان در شاهنامه آمده است.

سیندخت: زن با سیاست و دانشمند و دیپلمات ورزیده، همسر مهراب کابلی (پادشاه کابل) بود.

  • نمونه‌ای از برخی اقدامات که از سوی بیگانگان در افغانستان انجام شده و در شاهنامه آمده است:

ارجاسب: شاه توران زمین که در بلخ ایران جنایات کرد:

چو ارجاسب آمد ز خلّج به بلخ

چو ما را که پوشیده داریم روی

چو نوش آذر زردهشتی بکشت

همه زندگانی شد از رنج تلخ

برهنه بیاورد ز ایوان به کوی

گرفت آن زمان پادشاهی به مشت

یگانگی ایران و افغانستان و تعلق خاطر مردمان هر دو کشور به شاهنامه، سبب شده که در دهه‌های اخیر از سوی ادیبان، شاعران و صاحبان ذوق و قریحه و افراد اندیشه ورز در هر دو کشور، پژوهش‌های قابل توجهی درباره‌ افغانستان و شاهنامه صورت پذیرد که نمونه‌هایی از تلاش‌های فرهنگی دوستان افغان را در اینجا می‌آوریم:

  • رسول رهین، دوازده کتاب تحقیقی و پنجاه مقاله پژوهشی درباره‌ شاهنامه و مسائل پیرامون آن تهیه کرده است.
  • احمد علی کهزاد که از محققان خوب افغان است، دو اثر ماندگار درباره‌ شاهنامه و افغانستان دارد.
  • غلام فاروق نیلاب رحیمی کتاب جالبی در قالب شانزده مقاله راجع به شاهنامه تألیف و در آن به مسائلی مانند بلخ در شاهنامه، مکان ناپدید شدن کی خسرو و … پرداخته است.
  • عبدالحی حبیبی یکی از دانشمندان افغانستان است که آثار شایسته‌ای مربوط به شاهنامه و ایران پدید آورده است.

افزون بر مطالب بالا، این نیز گفتنی است که هم اکنون در بین عموم مردم افغانستان، شخصیت‌های بزرگ شاهنامه، برای مثال رستم، نماد یک انسان کامل و عادل است و مردم او را نمونه یک انسان متعالی می‌دانند.

همه این‌ها نشانگر پیوستگی میان افغانستان و شاهنامه فردوسی است.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=17484
  • 16 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.