مسئولین باید برای حل مشکلات کشور، فکری برای کاهش دوپامین و سروتونین بکنند. نود درصد مقامات اصلی کشورمان تکراریاند. فروردین ۸۹ بود که ترجمه فارسی کتاب «جباریّت» نوشته «مانس اشپربر» روانشناس شهیر آلمانی را خواندم. این کتاب تحلیل روانشناختی تحولاتی است که ماندن طولانی در قدرت، در شخصیت و ساختار روانی صاحبان قدرت پدید میآورد و حتی آنان را به برخی بیماریهای نهفته روانی گرفتار میکند. بهگونهای که از نقطهای به بعد دیگر نه خودشان میتوانند تغییری در خود ایجاد کنند و نه دیگران جرأت میکنند بیماری را به آنان گوشزد کنند.
از سوی دیگر لذت ناشی از قدرت، موجب افزایش ترشح هورمونهای دوپامین و سروتونین در مغز میشود که به تدریج تمایل به تکرار این لذت موجب تلاش فرد برای دستیابی به قدرت بیشتر میشود.
از سوی دیگر نیز افزایش مداوم ترشح این هورمونها منجر به اعتیاد مغز به آنها میشود و آنگاه همین اعتیاد فرد را وا میدارد که با شدت بیشتری بکوشد تا روزبهروز قدرت خود را بسط دهد تا لذتش از قدرتش کاهش نیابد (دقیقاً مانند وقتی معتادان مجبورند دوز مصرفی خود را بالا ببرند تا میزان رضایتشان کاهش نیابد).
و چنین میشود که کمکم یک انسان سالمِ معمولی وقتی در بلندمدت در قدرت میماند به یک دیکتاتور بیمار بدل میشود.
فرقی نمیکند، این روحیه دیکتاتوری میتواند در خانه باشد، در اداره باشد، در وزارتخانه باشد یا حتی در نانوایی…
هر موضعی که به ما احساس قدرت بدهد، میتواند ما را معتاد کند و به همین علت در برابر تغییر آن وضعیت مقاومت میکنیم، همین!
اشپربر به خوبی توضیح میدهد که چرا امکان ندارد در جامعهای که مردمان عادیاش در خانه و کارخانه، دیکتاتور نیستند، در بین حاکمانش دیکتاتور به وجود آید…
تقریباً بیست سال گذشته بیشتر نوشتهها و سخنرانیها و تلاشهای اجتماعی و علمی من معطوف به تغییر ذهنیت سیاستمداران یا کنشگران سیاسی و مدنی بوده است اما امروز احساس میکنم این همه تلاش، اثری که انتظار داشتم را نداشته است.
من اکنون پس از بیست سال تلاش در حوزه اقتصاد سیاسی تقریباً از این که «از بالا» بشود کاری برای این کشور کرد ناامید شدهام. در واقع مشکلاتی که اشاره کردم نمیگذارد گوش شنوایی در آن بالاها پیدا شود. در آن بالاها، این «سروتونین» و «دوپامین» هستند که مقامات را هدایت میکنند نه نخبگان دلسوز و مشاوران عاقل و متخصصان توسعهخواه.
چپ یا راست، فرقی نمیکند، تقریباً ۹۰ درصد مقامات اصلی در کشور ما تکراریاند یعنی پستها و موقعیتها بین تعداد مشخصی آدم میچرخد. مدیرانی که هر چهار سال را یک جا سر میکنند و سپس به جای دیگری منتقل میشوند.
نه حکومت میتواند اینان را تغییر دهد و نه خودشان اجازه میدهند چنین شود.
چندی پیش دوستی که به معاونت وزیری رسیده بود میگفت کسی که قبلا جایی مدیرکل بوده آمده بود و تقریبا التماس میکرد که مرا جایی به مدیریت بگمار. حقوقش مهم نیست، محلش مهم نیست، نوع کارش مهم نیست، فقط مدیریت باشد.
این همان اعتیادی است که نمیگذارد چیزی تغییر کند.
چقدر این جمله منتسب به مارک تواین، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی، دقیق است که گفته: سیاستمداران و پوشک بچهها باید زود به زود عوض شوند؛ هر دو به یک دلیل!