در جوامعی که خاستگاه پدیدۀ روزنامه و حرفۀ روزنامهنگاریاند، برای کسب مهارت و موفقیت در این کار، روزنامهنگاران را تشویق و ترغیب میکنند که شجاع باشند، به دل حادثه بزنند، در میدانهای سخت حضور یابند، جزئیات ماجرا را کشف کنند، از بیان حقیقت نهراسند، چراکه بهروزی بلندمدت یک جامعه در گرو کشف حقیقت و اجرای عدالت است.
در جوامعی که به پدیدۀ روزنامه و حرفۀ روزنامهنگاری اما بهصورتی کالایی وارداتی و اصولاً مزاحم مینگرند و آن را در قالب امری تزئینی و تصنعی و بهصورت ابزاری در خدمت خود میخواهند و وجود آن را صرفاً برای تظاهر به پایبندی به محصولات مدرن تحمل میکنند، ماجرا معکوس است.
تا آنجا که من ماجرای دستگیری الهه محمدی و نیلوفر حامدی، دو همکار زحمتکش و بااستعدادِ حوزۀ گزارشنویسی اجتماعی را دنبال کردهام، «جرم» آنها در انجامِ بهینۀ حرفهشان خلاصه میشود.
چرا بهرغم این همه درخواست، هیچ گشایشی در پروندۀ دو همکار مطبوعاتی صورت نمیگیرد؟ گره کار کجاست؟ آیا آنها گروگان یک ادعای امنیتی شدهاند و تقاص شتابزدگی نهاد خاصی را پس میدهند؟ اگر چنین باشد، پس این همه ادعاهای تکرارشونده از طرف بسیاری از مسئولان درجهت ایجاد تغییر و تحول و اصلاح در رویههای غلط گذشته چیست و قرار است نتیجهاش در کجا ظاهر شود؟
آه که این حرفها چقدر تکراری است! مُردیم از تکرار!