در شب هنگام ۲۸ آبان ۱۴۰۰ در برنامهای که به مناسبت درگذشت شادروان اردشیر زاهدی از شبکه شش سیما پخش شد، با یادآوری شجاعت اخلاقی و میهندوستی وی که بسیار به جا بود در آغاز این برنامه گفته شد وی «پسر فضلالله زاهدی است که بعد از کودتای ۲۸ مرداد به جای مصدق نشست». خبرگزاری فارس نیز به جای روشنگری درباره واقعیتهای دوران نهضت ملی ایران و انبوهی از اسناد ارزشمند به جای مانده از آن و بهرهگرفتن از این تجربه بزرگ ملت ایران، به تکرار دروغ تاریخی کودتا علیه مصدق پرداخته و در متنی که روز ۲۹ آبان ۱۴۰۰ درباره زندگینامه اردشیر زاهدی بازتاب داده افزوده است:
«تاریکترین نقطه زندگی اردشیر زاهدی، همراهی با پدرش سپهبد فضلالله زاهدی در جریان کودتای ۲۸ مرداد است»
ادعای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تکرار آن در شبکههای صداوسیما در چند دهه گذشته، نمونهای از این ضربالمثل فرانسوی است که «یک دروغی که ۱۰۰ بار تکرار شود تبدیل به حقیقت میگردد». همین امر نویسنده برنامه شبکه ۶ سیما را به این راه کشانده که درباره سپهبد فضلالله زاهدی که کارنامه روشنی در میهندوستی و خدمات ارزشمند به کشور ما در زندگی خود داشته است برچسب کودتا علیه مصدق بزند. بنابراین به گونه کوتاه به روشنگری پارهای از رویدادهای زندگی وی به ویژه رویدادهای تیر و مرداد ۱۳۳۲ میپردازم:
فضلالله زاهدی یک نظامی شجاع و میهندوست بود که خدمتهای او به کشور ما ثبت شده و فراموشناشدنی هستند. هنگامیکه در جنگ جهانی یکم بخشهایی از کشور ما اشغال گردید و مجلس شورای ملی به تعطیل کشیده شد و حاکمیت در بخشهایی از کشور از دست رفته بود، سردار سپه که سپس به نخستوزیری رسید توانست با سرکوب حرکتهای تجزیهطلبی، امنیت ملی کشور و یکپارچگی آن را نگهداری کند. با این حال در خوزستان، خزعل پیش از به قدرت رسیدن سردار سپه یک حکومت نیمهمستقل برپا ساخته و از سوی مقامات انگلستان هم پشتیبانی میشد. با برقرار شدن امنیت در کشور، خزعل برای ادامه حکومت خود در خوزستان، شورش بزرگی را سازماندهی کرد و روز ۸ آبان ۱۳۰۳ خورشیدی تلگرام زننده ای را علیه سردار سپه به مجلس شورای ملی فرستاد ولی رییس وقت مجلس به او پاسخ داد که سردار سپه مورد اعتماد مجلس است و هرکس به هر عنوانی قیام و اقدامی برخلاف دولت مرکزی کند مجلس او را متمرّد خواهد شناخت. سردار سپه نیز نیروهای نظامی را با فرماندهی سرتیپ زاهدی به خوزستان فرستاد و خود نیز برای پایان بخشیدن به شورش خزعل که جدا کردن خوزستان از ایران را در سرداشت به سوی اهواز رفت. هر چند کاردار سفارت انگلستان از سفر سردار سپه به سوی خوزستان ابراز نگرانی و تلاش کرد او را از این سفر باز دارد ولی سردار سپه رهسپار اصفهان شد.
پس از ورود سردار سپه به اهواز سرتیپ فضل الله زاهدی را که با نیروهای خود به اهواز رسیده بود به مقام حکمرانی خوزستان منصوب کرد. به این ترتیب سردار سپه و سرتیپ زاهدی و نیروهای نظامی زیر فرماندهی او توانستند شورش خزعل را سرکوب و خود او را هم دستگیر و به تهران اعزام کنند. تفصیل این رویداد تاریخی در کتاب «سفرنامه خوزستان» آمده است.
کارنامه نظامی و سیاسی زاهدی از این پس نیز روشن و در خدمت به کشور بوده است که در کتاب «زندگینامه سپهبد زاهدی» نوشته ابراهیم صفایی آمده است. فشردهای از رویدادهای زندگی زاهدی این است که پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، وی در دی ماه همان سال با درجه سرلشگری به فرماندهی لشگر اصفهان منصوب شد. ولی از آنجا که نیروهای اشغالگر انگلیسی نگران ایستادگی سرلشگر زاهدی و نیروهای او در برابر خود بودند به دستاویز جانبداری او از آلمان به عنوان میهمان وارد خانه زاهدی شدند و او را بازداشت و به فلسطین که در آن هنگام در اشغال نظامی آنان بود تبعید کردند که به مدت ۳ سال ادامه داشت. انگلیسیها آیتالله کاشانی را نیز در سال ۱۳۲۲ که به نمایندگی مجلس دوره چهاردهم انتخاب شده بود به همین دستاویز بازداشت و به اراک و سپس به کرمانشاه در کمپ نظامی خود تبعید کردند.
در سال ۱۳۲۸ دولت وقت لایحه الحاقی به قرارداد نفت سال ۱۳۱۲ را در روزهای پایانی مجلس پانزدهم تقدیم کرده بود. در این لایحه ارقام ناچیزی به درآمدهای نفتی ایران افزوده میشد ولی قرارداد نفت تا پایان دوره ۶۰ ساله آن تثبیت میگردید. نمایندگان اقلیت مجلس پانزدهم در برابر این لایحه ایستادگی کردند و مانع از به رأیگزاردن آن شدند و دوره این مجلس سپری گردید. در برگزاری انتخابات دوره شانزدهم مجلس در همین سال، نمایندگان اقلیت مجلس پانزدهم و آیت الله کاشانی که به دلیل اعتراض به دخالت دولتها در انتخابات به لبنان تبعید شده بود در فهرست انتخاب شدگان مجلس شانزدهم از تهران بودند. ولی عوامل دولتی با دستکاری در آراء، آنان را از فهرست ۱۲ نماینده تهران حذف کردند و در همین حال مصدق را همچنان در فهرست انتخاب شدگان نگه داشتند. سید محمد صادق طباطبایی رییس انجمن نظارت به دلیل دستکاری در آراء، انتخابات تهران را ابطال کرد. در برگزاری دوباره انتخابات در تهران، زاهدی که از سوی شاه به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شده بود مانع دخالت دولت در انتخابات تهران شد و نمایندگان اقلیت مجلس پانزدهم و آیت الله کاشانی به نمایندگی مجلس از تهران برگزیده شدند و وی از لبنان با استقبال بی٫مانندی به تهران بازگشت و سنگ بنای پیروزی نهضت ملی ایران برجای نهاده شد.
هنگامی که روز ۲۱ اسفند ۱۳۲۹ حسین علاء به نخست وزیری رسید، سرلشگر زاهدی را به دلیل کمک ارزشمند او در برگزاری انتخابات آزاد در تهران به وزارت کشور منصوب کرد. با استعفای حسین علاء روز ۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ و نخست وزیر شدن مصدق، وی نیز زاهدی را در همین سمت ابقا کرد و از مجلس رأی اعتماد گرفت. روز ۲۳ تیر ۱۳۳۰، آورِل هریمن فرستاده ویژه ترومن رئیس جمهور امریکا برای کمک به حل و فصل موضوع نفت ایران و صدور آن به بازارهای جهانی به ایران آمد. با ورود هریمن به ایران حزب کمونیست ایران (حزب توده) که غیرقانونی اعلام شده بود شورش بزرگی در برابر مجلس شورای ملی ترتیب داد. در این هنگام سرلشگر بقایی رییس شهربانی کل کشور توانست با مدیریت و کاردانی این شورش خطرآفرین را سرکوب و آرامش را برقرار کند. از آنجا که به کار گرفتن حزب توده از این پس سیاست راهبردی مصدق بود به ناروا رییس شهربانی را که وظایف خود را انجام داده بود برکنار کرد. سرلشگر زاهدی نیز به نشانه اعتراض، از وزارت کشور کناره گیری کرد و راضی نشد مانند بسیاری از وزیران مصدق از تصمیم های خلاف مصالح ملی او پیروی کند. وزیران شایسته دیگری نیز که در دولت مصدق بودند چون محمدابراهیم امیرتیمور (کلالی)، وزیر کار و سپس وزیر کشور، دکتر علی امینی وزیر اقتصاد ملی و دکتر محمود حسابی وزیر فرهنگ نیز به تدریج از دولت مصدق کناره گیری کردند.
فضل الله زاهدی از این پس به عضویت سِنا درآمد و درباره شیوه اداره کشور از سوی دولت مصدق انتقاد می-کرد. از آنجا که مصدق روز ۲۱ مهر ۱۳۳۱ گروهی از معترضان به اقدامات خود را بازداشت غیرقانونی و ادّعا کرد آنان با سرلشگر زاهدی در ارتباط بوده اند، زاهدی روز ۲۲ مهر با پخش بیانیه ای به مصدق پاسخ داد و در بخشی از آن چنین گفت:
«جای تأسف است که ملت ایران با آن همه امید و آرزو و قبول انواع محرومیت، امروز از دولت مصدق جز فقر و بیکاری و هرج و مرج و تجاوز به جان و مال خود حاصلی ندارد و باید به جای آسایش و امنیت، هر روز تبلیغات توخالی و دروغ و هوچی گری تحویل بگیرد. کمال آرزوی من این است که در پیشگاه ملت ایران، من و دکتر مصدق محاکمه شویم تا پرده از روی ریاکاری های دولت بردارم و مردم محروم و ستمدیده را از حقایق امور و از عواقب وخیمی که مقدمات آن را فراهم کرده اند آگاه سازم. مگر تا قیامت هم می شود در سنگر نفت با حربه فرسوده «نوکر استعمار»، مردم را اغفال کرد».
در این هنگام زاهدی تنها نامزد نخست وزیری در برابر مصدق بود. مصدق با خودداری از اجرای قانون ملی شدن نفت که یکی از دو بند برنامه ای بود که برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس داده بود و ردّ پیشنهادهای سودمندی که برای صدور نفت ایران به او داده شده بود، اقتصاد و بازرگانی کشور را به بن بست کشاند ولی همچنان از ابزار نفت برای ادامه نخست وزیری خود که در همه زمینه ها ناکام بود بهره برداری می کرد. در همین حال مصدق استعفا نمی داد تا نمایندگان مجلس به روال سال های پس از شهریور ۱۳۲۰ از اختیار قانونی خود بهره گیرند و با دادن رأی تمایل به یکی از شخصیت های سیاسی، نخست وزیر دیگری را به جای او برگزینند. در سال ۱۳۳۲ نیز با ترور شخصیت پایه گزاران نهضت ملی ایران و فرصت دادن به قدرت نمایی حزب توده راه منحل کردن مجلس دوره هفدهم را با یک رفراندوم شرم آور و نمایشی در پیش گرفت. او در برگزاری انتخابات مجلس هفدهم در اردیبهشت سال ۱۳۳۱ با یک تصویب نامه مُجرمانه، انتخابات این مجلس را در ۳۳ حوزه توقیف و از انتخاب شدن ۵۶ نماینده از ۱۳۶ نماینده پیشگیری کرده بود. نمایندگان شجاع این مجلس با همه توان در برابر تصمیم مصدق در برگزاری یک رفراندوم خلاف قانون اساسی برای منحل کردن مجلس ایستادگی کردند. این نمایندگان در گفتگو با روزنامه های محدودی که در دسترس داشتند منحل کردن مجلس را «قیام علیه حکومت ملی» و «قیام علیه مشروطیت» خواندند. ولی مصدق رادیو را که تأثیرگزارترین رسانه در آن هنگام بود به کنترل خود در آورده بود و در نطق های رادیویی، مجلس شورای ملی را «کانونی برای مقاصد شوم بیگانگان» معرفی می-کرد. آیت الله کاشانی نیز با صدور اعلامیه ای روز ۱۱ مرداد، شرکت در این رفراندوم را تحریم کرد. ولی مصدق توانست با یک رفراندوم نمایشی که تنها با پشتیبانی حزب غیرقانونی توده روز ۱۲ مرداد در تهران و روز ۱۹ مرداد در شهرستانها برگزار شد برنامهریزی خود را به نتیجه برساند. سرانجام وزیر کشور مصدق ساعت ۹ شب ۲۲ مرداد نتایج رفراندوم را اعلام و ادّعا کرد اکثریت قریب به اتفاق مردم رأی بر منحل کردن مجلس دوره هفدهم دادهاند!
در این هنگام انگیزههای مصدق از منحلکردن مجلس با این رفراندوم نمایشی برای شخصیتهای سیاسی که در برابر آن ایستادگی میکردند روشن نبود. ولی او با منحل کردن مجلس هفدهم، راه را برای انتقال قدرت دولتی از سوی مجلس بست و دموکراسی نوپای ایران را که پس از سالها مبارزه سیاسی برپا شده بود به شکست کشید و در نتیجه محمدرضا شاه که در آن هنگام در شمال ایران بسر میبرد صبح روز ۲۳ مرداد با توجه به اینکه مجلس منحل اعلام شده بود با بهرهگرفتن از اختیارات خود، فرمان نخستوزیری زاهدی و فرمان برکناری مصدق را صادر کرد.
فرمان نخست وزیری زاهدی ساعت ۱۱ شب همان روز و فرمان برکناری مصدق به دستور زاهدی در ساعت ۱۱ شب ۲۴ مرداد از سوی سرهنگ نصیری ابلاغ شد. مصدق دستور بازداشت سرهنگ نصیری را که رسید فرمان برکناری مصدق را در دست داشت صادر کرد. صبح روز ۲۵ مرداد نیز با انتشار یک اعلامیه بی امضاء که در روزنامه ها به چاپ رسید و در رادیو خوانده شد به ناروا ادّعا کرد سرهنگ نصیری شب گذشته برای اشغال خانه و بازداشت او آمده بوده است! فضل الله زاهدی که سرهنگ نصیری را مأمور ابلاغ فرمان برکناری مصدق کرده بود به اعلامیه دروغینی که به نام «دولت» در رادیو خوانده شد واکنش نشان داد. در همین راستا اردشیر زاهدی عکس هایی از فرمان نخست وزیری زاهدی را در دسترس خبرنگاران خارجی که به دعوت او به شمال تهران آمده بودند گزارد و آنان نیز بی درنگ خبر صدور فرمان نخست وزیری زاهدی را به خبرگزاری های خود فرستادند. این خبر به نقل از آسوشیتدپرس در روزنامه اطلاعات روز ۲۵ مرداد نیز به چاپ رسید. در آن روزها به دلیل بازداشت سرهنگ نصیری متن رسید فرمان برکناری مصدق به خط او، افشا نشد. ولی پس از کنار رفتن مصدق از نخست وزیری این رسید افشا شد که چنین بود:
«ساعت یک بعد از نصف شب ۲۵ مرداد ماه ۱۳۳۲
دستخط مبارک به اینجانب رسید. دکتر محمد مصدق»
او فرمان برکناری خود را «دستخط مبارک» نامید و عنوان «نخست وزیر» را هم در این رسید از کنار نام خود برداشت که به معنی پذیرش برکناری از نخست وزیری بود. با این حال از همان سال ها بر این واقعیت تاریخی سرپوش گزارده می شود. اقدامات ضدمیهنی مصدق به ویژه آزاد ساختن فعالیت های خطرآفرین حزب توده نگرانی مردم را برانگیخته بود و کنار رفتن او از قدرت، خشنودی مردم و مراجع دینی را در پی داشت. با این حال از آن هنگام تبلیغات ناروایی به راه انداخته و مدعی شده اند گروهی از اراذل و اوباش به رهبری شعبان جعفری دولت مصدق را سرنگون کردند. این در حالی بوده است که شعبان جعفری از روز ۱۰ اسفند ۱۳۳۱ از سوی مصدق زندانی شده بود و هنگامی که سرانجام زاهدی با در دست داشتن فرمان نخست وزیری از سوی شاه قدرت را به دست گرفت دستور آزادی او و دیگر زندانیان سیاسی را عصر روز ۲۸ مرداد صادر کرد. چرا صداوسیما در هر فرصتی با ادعای کودتا علیه مصدق، متهم را به جای قربانی می نشاند و یا با ساختن فیلم ها و سریال هایی با هزینههای سنگین از سرمایه های کشور، انبوهی از اسناد ارزشمند آن دوران که نقش مصدق در به شکست کشیدن نهضت ملی ایران را آشکار ساخته اند نادیده میگیرد؟ این ادعاهای فریبکارانه تنها می تواند برای سرپوش نهادن بر شیوه پیچیده مداخله بیگانگان و به کار گرفتن عوامل نفوذی برای به شکست کشیدن نهضت ملی ایران و نیز فرصت یافتن آنان در آسیب رساندن دوباره به امنیت ملی کشور ما باشد.
گفتنیها در این زمینه بسیار هستند. خوشبختانه اردشیر زاهدی در یادداشت هایی در «مجله اطلاعات ماهانه» در سال ۱۳۳۶ زیر عنوان «پنج روز بحرانی» (۲۳ تا ۲۸ مرداد) خاطرات خود را از رویدادهای آن روزها منتشر ساخته که کمک بزرگی به شناخت تاریخ آن دوران است. وی همچنین در گفتگو با رسانه ها پرتوافکنی بیشتری بر این رویدادها و دروغ تاریخی «کودتا علیه مصدق» کرده که در جای خود روشنگرانه هستند.
به هر حال مصدق قدرت دولتی را در حالی به زاهدی تسلیم کرد که اقتصاد کشور را به ورشکستگی کشیده بود و توان انجام تعهدات دولت و پرداخت حقوق کارمندان در مرداد ماه سال ۱۳۳۲ را نداشت. از سوی دیگر با ترور شخصیت رهبران نهضت ملی ایران، اتحاد ملت ایران را از هم گسیخته بود. حزب توده نیز که بیش از دو سال آزادی عمل به دست آورده بود به فعالیت های زیرزمینی خود ادامه می داد و خطر بزرگی برای امنیت ملی کشور بود. این که فضل الله زاهدی چگونه توانست این بحران ها را مدیریت کند از این نوشته بیرون هستند.
عجب
این آقای دکتر کاشانی بعد از اسناد منتشر شده چه تقلایی میکنه برای تطهیر ابوی گرام