بیشتر ناظران غربی، وقتی درباره قتل یوگنی پریگوژین حرف میزدند، روی ترس از پوتین تمرکز کردند، ترسی که مرگ پریگوژین بین خواص روس ایجاد میکرد، یا روی شکنندگی زیرین رژیم روسیه که این اتفاق آشکار کرد. این کلاً غلط نیست، اما چند ترس قدیمی شایع در ساختار قدرت روسیه و در واقع در میان کلیت مردم روسیه را نادیده میگیرد. ترسهایی که روی ادامه وقایع اثر خواهند داشت: ترس از شکست، ترس از آشوب و ترس از یکدیگر. بیشتر خواص روسیه در واقع از این بابت نگران هستند که پوتین چرا زودتر کاری نکرد که دعوای علنی بین پریگوژین و سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه را تمام کند. نگران این بودند که تظاهرات مسلحانه پریگوژین خطر شکافی فاجعهبار در روسیه را دامن زند که منجر به شکست در اوکراین میشد.
خروجی جنگ در مرکز تفکرات همه است. با ناکامیهای اخیر اوکراین، اگر روسیه متحد بماند، ارتشش شانس خوبی برای دفاع از خطوط فعلیاش دارد. از میان گفتوگوهایی که داشتهام به نظر میآید که اکثریت بالایی از خواص و عوام روسیه، آتشبس با خطوط فعلی نبرد را خواهند پذیرفت و اگر پوتین چنین آتشبسی را پیشنهاد کند یا بپذیرد و آن را به عنوان پیروزی روسیه ارائه کند، چالشی ایجاد نخواهد کرد.
عناصر ملیگرای تندرو در ساختار قدرت و ارتش بسیار ناراحت خواهند بود؛ اما سقوط پریگوژین و گامهایی که پوتین همزمان با این اتفاق، برای محدودیت نفوذ آنها برداشت، آنها را تضعیف کرده است. ایده مطلوب آنها، پیروزی کامل بر اوکراین است و این بسیج کامل مردم و اقتصاد به سبک ۱۹۴۲ را میخواهد. این ایده در میان اکثریت مردم مقبولیت ندارد و تهدیدی برای اموال خواص اقتصادی هم میشود. قطعا پوتین هم به همین خاطر آن را رد کرده است؛ اما انزجار خواص از پیگیری ایده پیروزی کامل به معنای تمایل به پذیرش شکست روسیه هم نیست. فعلا هم دولتهای اوکراین و ایالات متحده فقط این گزینه را ارائه میکنند. هیچکس در میان خواص روسیه نگفته است که روسیه باید کریمه و دونباس شرقی را تسلیم کند و در واقع در میان مردم هم اندکی این را میگویند.
هیچ شواهدی نیست که خواص روس و در واقع مردم عادی روسیه اساساً میخواستند این حمله اتفاق بیفتد؛ اما همچنان افکار عمومی نمیخواهد شکست و تحقیر روسیه را در اوکراین ببیند. مثل برخی سربازان آمریکایی که نمیخواستند به عراق حمله شود اما وقتی ارتش آمریکا به آنجا رفت، نمیخواستند ببینند شکست میخورد. نگرانیهای خواص از شکست روسیه، مربوط به ترس نهایی از آنارشی در روسیه است و بسیاری از مردم هم این ترس را دارند. در واقع آنها با گروهی از سختترین مخالفان روسیه در ایالات متحده و اروپای شرقی بر سر این همنظرند: شکست کامل در اوکراین منجر به سقوط رژیم پوتین خواهد شد و این بهنوبه خود ممکن است منجر به دورهای آشوب شود که فدراسیون روسیه را بسیار تضعیف یا حتی نابود خواهد کرد.
نگرانی از «دوران رنج» دوباره، ریشههایی عمیق در فرهنگ روسیه دارد و تجربیات فاجعهبار دهه ۱۹۹۰ این نگرانیها را احیا و بسیار تقویت کرد. صاحب یک کافه زنجیرهای به من گفت بهرغم خشم بسیار از فساد آدمهای پوتین، بسیاری از صاحبان کسبوکاری که او میشناسد، همچنان به پوتین وفادارند، چون او به باجگیریها و درگیریهای مافیا در دهه ۱۹۹۰ پایان داد، یعنی به مسائلی که باعث شده بودند، اداره یک کسبوکار موفق، نهتنها بسیار سخت که گاهی مرگبار باشد.
در میان خواص، در مرکز این ترس، ترس از یکدیگر است یا حتی میشود گفت ترس از خودشان. آشوبهای دهه ۱۹۹۰ شامل چالشهایی بیرحمانه در میان بهاصطلاح الیگارشها شد که در برخی موارد شامل قتل هم میشدند. به نظر میرسد، خواص امروز باور دارند، بدون رهبری قوی مانند پوتین که آنها را سر جایشان نگه دارد، نخواهند توانست اختلافاتشان را مدیریت و بینشان میانجیگری کنند و دولت را برپا نگه دارند.
بهرغم همه این عواملی که به نفع ادامه قدرت پوتین هستند، یک شکست سنگین دیگر در اوکراین، به احتمال زیاد رژیم او را تباه خواهد کرد. البته باز از طرف دیگر، رقبای محتمل پوتین از درون ساختار قدرت، نیاز به دانستن تاریخ غمبار جمهوری وایمار آلمان ندارند تا بفهمند، رژیمی که قدرت را زیر سایه شکستی فاجعهبار به دست میگیرد، بعید است باثبات یا موفق باشد.