من نه سرنگونطلب این نظام هستم و نه استمرارطلب و طرفدار وضع موجود؛ هرچند که عملکرد نظام به سمت فروپاشی است، ولی به قول مهندس سحابی نمیخواهم به این سمت هلش بدهم!
بنبستی که الآن هست مثل بنبست قانون اساسی مشروطه است که همان عدم اجرای قانون بود؛ یعنی شاه قانون را اجرا نمیکرد و این عدم اجرا منجر به شکلگیری یک ساختار قوی و آهنینی شد که درنهایت مردم به انقلاب رسیدند. وقتی هم که مردم در سرازیری انقلاب بودند شاه گفت من قول میدهم به قانون اساسی عمل کنم و در زندانها شکنجه نباشد و … ولی دیگر دیر شده بود و مردم تصمیمشان را گرفته بودند. بحث فعلی هم این است که قانون اجرا نمیشود.
از مهندس بازرگان پرسیدم شما که ولایتفقیه را قبول نداشتید چرا به قانون اساسی رأی دادید؟ گفت من به نفس قانونگرایی رأی دادم. از طرف حوزه علمیه و نظام حلال و حرام بهقدری مخالفت با قانونگرایی زیاد بود که نمیشد کار دیگری کرد و اگر رأی نمیدادیم هرجومرج میشد. به نظرم ما باید ساختار فکری مردم ایران را در نظر داشته باشیم. در افکار مردم ایران سه نظام حاکم است. یکی نظام شاهنشاهی است که ۲۵۰۰ سال سابقه داشته است و همچنین نظام ریشسفیدی و کدخدامنشی و تعبیری از ولایتفقیه که یک فرد برای مردم تصمیم بگیرد. دومی هم نظام حلال و حرام است که میخواهد حرام و حلال فقهی را به جای قانون بنشاند و معتقد است با داشتن فقه موجود، نیازی به قانون نداریم. همان نگاهی که مشروعه خواهان در انقلاب مشروطیت داشتند. یک نظام سوم هم داریم که نظام قانونگرایی است. من معتقدم که این دو نظام شاهنشاهی و نظام حلال و حرام را باید در نظام قانونگرایی ادغام کنیم!
در مشروطیت به جای شورای نگهبان، هیئتی وجود داشت به نام هیئت علما که شهید مدرس هم عضو آن بود. در مجلس دوم در مشروطیت یکی از نمایندگان پیشنهاد رأی دادن زنان را مطرح کرد که مدرس از جایگاه مراجع مخالفت کرد. حالا ممکن است ما بگوییم مدرس مرتجع بود ولی اگر موافقت میکرد مراجع دیگر کل مشروطیت را روی هوا میبردند؛ یعنی نهتنها مشروطیت روی هوا میرفت بلکه ثبات جامعه بر هم میخورد؛ یعنی هم باید ثبات حفظ شود، هم پیشرفت باشد و هم قانون داشته باشیم. این سه مورد را اگر در کنار هم نبینیم همهچیز برهم خواهد خورد.
با این ترکیب قوا من به هیچ وجه موافق تغییر قانون اساسی نیستم مگر اینکه جامعه مدنی بهاندازهای قوی شود که موازنه قوا را تغییر دهد…تنها راه این است که ما جامعه مدنی را تقویت کرده و مکانیسم ارتباط نیروها در جامعه مدنی در پرتو یک خطمشی مناسب را پیدا کنیم.
من میگویم پشتوانه نظری جمهوریت را “جامعه بدون حذف” بگذاریم؛ یعنی هیچکس نباید حذف شود و پشتوانهاش هم قرآن است. هیچکس را نمیشود حذف کرد که این مغایر با دین داعشی هم هست؛ یعنی ما میتوانیم جامعه بدون حذف را برای تعمیق بیشتر جمهوریت مطرح کنیم.
اگر مردم از دین و روحانیت گریز پیدا کردند به دلیل این است که عملکرد روحانیت حاکم طرد و حذف همه نیروها بوده است. ما میگوییم جامعه بدون حذف و نسل جدید هم جامعه بدون حذف را میپذیرد. به نظر من جامعه بدون حذف حتی از جامعه دموکراتیک هم قویتر است و نمیشود در آن نفوذ کرد.
تغییر رویه حاکمیت یک بردباری جدی میخواهد که جریان اعتراضی جدید این صبر را ندارد. روی تقویت جامعه مدنی باید کار بیشتری صورت بگیرد. میانبر زدن یا مرحلهسوزی، ما را به اشتباه میاندازد. اگر این جنبش جدید درک کند حالا که کف خیابان آمده یک نیرویی به نیروی جامعه مدنی اضافه کند شاید بتوان این کار را سریعتر انجام داد. در این صورت وقتی میگوییم بازگشت به قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد و نبود نظارت استصوابی، اگر با اجماع همه نیروهای جامعه مدنی باشد نیروی زیادی تولید میشود و همه دستبهدست هم میدهند و حاکمیت را وادار به تغییر رویه در حکمرانی و بازگشت به قانون اساسی میکنند.
منظورم نیروی این است که همه جامعه مدنی دستبهدست هم دهند، نه اینکه یکدیگر را خنثی بکنند. ببینید مثلاً برخی دوستان به جای دادن نامههای سراسر خشم و نفرت و خشونت، میتوانند به جامعه مدنی کمک کنند نه اینکه همه نیروهای جامعه مدنی از خاتمی و موسوی تا دیگران را بکوبند و بگویند فقط ما و آن هم با شعار براندازی و سرنگونی، مگر چنین چیزی امکان دارد؟
دوست آزادهای میگفت اگر خاتمی از این جنبش حمایت نکند بهتر است حرف نزند، خب اینکه نمیشود! ما میگوییم حزب رجا یعنی راندهشدگان جمهوری اسلامی، ما همه از جمهوری اسلامی رانده شدیم. پس چرا داریم همدیگر را خنثی میکنیم؟ درحالیکه الآن ضروری است همه دستبهدست هم بدهیم و جامعه مدنی را تقویت کنیم.